Logo

ایا امام همه زبان ها را می داند شناخت همه زبان ها 1شناخت همه زبان ها یکی از ویژگی های خداوند متعال است همان طور که این مطلب در روایات آل محمد ع بیان شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

ایا امام همه زبان ها را می داند

شناخت همه زبان ها

1-شناخت همه زبان ها یکی از ویژگی های خداوند متعال است. همان طور که این مطلب در روایات آل محمد ع بیان شده است. درنتیجه ممکن نیست که مخلوقی این ویژگی را داشته باشد؛ به این خاطر که این به این معناست که این مخلوق با خداوندمتعال در این موردمساوی است وباطل بودن این مطلب روشن است. به دست آوردن وشناخت همه زبان ها مسئله محالی است وبیرون از توانایی بشر است، هرچند خردمندی وحافظه انسان زیاد باشد. همان طور که می گویند، زبان های زنده جهان در این زمان 3هزار زبان است؛ چه برسد به زبان هایی که منقرض شده واز بین رفته است. حتی اگر بگوییم که زبان ها فقط 1000 زبان هستند وفرض کنیم که شخصی هر زبانی را فقط در 2ماه بیاموزد، این به این معناست که این شخص هزار زبان را در طول 166 سال می آموزد واین مسئله ای است که به صورت عادی برای فردی ممکن نیست.
درنتیجه شناخت همه زبان ها از توان همه انسان ها بیرون است وحتی از توانایی همه آفریده ها -حتی فرشتگان- نیز بیرون است. البته بعداز اینکه فهمیدیم که این از ویژگی های خداوند متعال است و اینکه این ویژگی است که هیچ یک از انسان ها توانایی به دست آوردن آن را ندارند.

2-در مورد شناخت برخی از زبان ها می توان گفت که به دو صورت قابل تصور است:
فردی تعدادی از زبان ها را بداند که انسان های دیگر توانایی احاطه به آن را ندارند. مثلاً 100 زبان را بداند. شناخت این مقدار از زبان ها برای شخصی از انسان ها محال است. این مسئله به این معناست که این توانایی فقط با اعجاز الهی امکان پذیر است. معجزه قانون الهی دارد که برای برخی از افراد مانند پیامبران وامامان به وجود می آید وگاهی اوقات به وجود نمی آید. در آینده بیان می کنیم که معجزه ای که امکان تخلف در آن است، صدق صاحب دعوت بر آن متوقف نمی باشد.

فردی تعدادی از زبان ها را بداند که انسان های دیگر توانایی احاطه به آن را دارند. مثل اینکه مثلاً 30زبان را بداند. شناخت این مقدار از زبان ها، برای شخصی ویژگی خاصی نسبت به دیگران ایجاد نمی کند، مانند پیامبری یا امامت؛ به این خاطر که این مسئله در توان همه انسان ها یا برخی از آنان است. علمی که به واسطه آن به مزیت خاصی برای فردی -مانند پیامبری یا امامت- اشاره دارد، باید از توانایی انسان ها بیرون باشد. در این صورت است که با مُتّصف شدن یکی از انسان ها به این علم، این مسئله دلیل تایید این فرد از سوی خداوند متعال است.

درنتیجه شناخت برخی از زبان ها به صورت اول معجزه الهی است ومعجزه گاهی به وجود می آید وگاهی به وجود نمی آید. زمانی که صاحب دعوتی این معجزه را ندارد، به این معنا نیست که این فرد دروغگوست. می تواند راست گو باشد، ولی خداوند متعال نخواسته است که این معجزه به دست او اتفاق بیفتد وآیات به دست خداوند متعال است ونه به دست فرستادگان و امامان.
اما شناخت برخی از زبان ها به صورت دوم -چه به وجود بیاید یا به وجود نیاید- نمی تواند به صدق مدعی دلالت کند؛ به این خاطر که برای بقیه انسان ها یا برخی از آن، امکان انجام دادن است. در نتیجه نمی تواند دلیلی باشد که به یقین صدق صاحب دعوت الهی دست پیداکرد.

در قسمت بعد برخی از روایاتی را می آوریم که بیان می کند، شناخت همه زبان ها جزو ویژگی های خداوند متعال است.
(مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)

در این قسمت برخی از روایاتی را می آوریم که بیان می کند، شناخت همه زبان ها جزو ویژگی های خداوند متعال است. 
الكليني في الكافي ج2 ص593 - 595: بسند صحيح عن أبي بصير عن أبي عبد الله ع: قال: "قل : اللهم إني أسألك قول التوابين وعملهم و نور الأنبياء وصدقهم ...ويا أكمل منعوت ويا أسمح المعطين ويا من يفقه بكل لغة يدعى بها ويا من عفوه قديم وبطشه شديد وملكه مستقيم ..."
به سند صحیحی از ابوبصیر، امام صادق ع فرمود: "بگو: خدایا، من از تو سخن توبه کنندگان وعمل آنان و نورپیامبران وراستی آنان را درخواست می کنم... ای کامل ترین توصیف شده وای خدایی که راحت تر می بخشی و ای خدایی که همه زبان هایی که با آن دعامی شود، می فهمد و ای خدایی که بخشش و انتقامش شدید است و مُلکش استوار است..."

السيد ابن طاووس في جمال الأسبوع ص 183: بسنده عن الحسن بن القاسم العباسي قال: دخلت على أبى الحسن موسى ابن جعفر عليهما السلام ببغداد وهو يصلى صلاة جعفر عند ارتفاع النهار يوم الجمعة فلم أصل خلفه فرغ ثم رفع يديه إلى السماء ثم قال :"يا من لا تخفى عليه اللغات ولا تتشابه عليه الأصوات ويا من هو كل يوم في شأن يا من لا يشغله شأن عن شأن يا مدبر الأمور يا باعث من في القبور يا محيى العظام ..."
حسن بن قاسم عباسی می گوید: در بغدادخدمت امام موسی کاظم ع رسیدم وایشان هنگام نیم روزجمعه نماز جعفر می خواند. پشت ایشان نماز نخواندم. ایشان از نماز فارغ شد ودستش را به سوی آسمان بالا برد وفرمود: "ای خدایی که زبان ها بر او پنهان نیست وای خدایی که در صداها اشتباه نمی کند وای خدایی که هر روز در شأنی است. ای خدایی که شأنی او را از شأن دیگر باز نمی دارد. ای تدبیرکننده کارها. ای خدایی که افراد در قبر را برمی انگیزانی. ای زنده کننده استخوان ها..."

پنهان نیست که این دعاهای شریف بر این دلالت دارد که شناخت همه زبان ها از ویژگی های خداوند متعال است. 
اگر فردی اشکال کند وبگوید: هدایت مردم به شناخت همه زبان ها متوقف است. پس اگر این طور نباشد، پیامبر یا امام چگونه می تواند فردی را که با زبانش سخن نمی گویند، هدایت وتبلیغ کند؟
درپاسخ به این فرد می گوییم:

1-بیان شد که شناخت همه زبان ها از ویژگی ها ومختصات خداوند متعال است و هیچ مخلوقی نمی تواند به همه این زبان ها مُتّصف شود. شناخت برخی از زبان ها یا شناختی که از توانایی انسان ها بیرون است، معجزه است ومعجزه همیشگی نیست، مخصوصاً با وجود اسباب طبیعی. یا شناخت برخی از زبان ها به صورت شناخت برخی از آن ها است که انسان ها می توانند به آن دست پیداکنند وگفتیم که این قِسم نمی تواند دلیل شناخت ومختصات امام یا حجت باشد. وبودن آن واجب نیست.

2-محمد ص پیامبر خدا، پیامبری بودکه برای همه جهانیان فرستاده شده بود. تا الان اختلاف وجود دارد که آیا ایشان خواندن ونوشتن می دانست یا خیر؟! مسلمانان برخی قائل به عدم آن وبرخی قائل به جایز بودن آن وبرخی قائل به واجب بودن آن هستند. ندانستن خواندن ونوشتن به این معناست که ایشان احتیاج به فردی دارد که برای ایشان نوشتارها رابنویسد وبخواند و ترجمه کند. پنهان نیست که این مسئله باعث اشکال به پیامبری وفرستاده بودن ایشان نمی باشد؛ مخصوصاً دلیل قطعی برخلاف این مطلب نیامده است؛ به حَسَب تصریحی که سیدمرتضی ره می کند(درآینده آن را می آوریم) بنابراین اشکالی ندارد که امام آموزه های زبان قومش را -مانند خواندن ونوشتن- نداند، چه برسد به بقیه زبان ها.
مشخص است که محمد پیامبر خدا ص، وقتی که برای پادشاهان و رؤسا نامه فرستاد، بازبان عربی فرستاد ونه با زبان خودشان. در این جا بیان منظور پیامبر ومضمون نامه های ایشان برعهده مترجمین است. این مسئله به این معناست که در بیان نامه پیامبر یا امام می توان به مترجمین تکیه نمود.
أخرج الشيخ الطوسي بسنده عن أبي بصير، عن أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين عليهم السلام، عن رسول الله ص أنه قال : "... إن الله بعث كل نبي كان قبلي إلى أمته بلسان قومه ، وبعثني إلى كل أسود وأحمر بالعربية ..." الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 57   رسول الله ص فرمود: "...خداوند همه پیامبران قبل از من را با زبان قومش مبعوث کرد ومرا با زبان عربی به هرسیاه وسرخی مبعوث کرد..."
منظور ازهر سیاه وسرخی این است که ایشان را به سوی همه مردم وبا اختلاف زبان هایشان فرستاد. یعنی خداوند محمد ص پیامبر خدا رابازبان عربی به سوی همه مردم فرستاد ونه با غیرآن. 
درنتیجه محمد ص پیامبر خدا با زبان قومش به سوی همه مردم فرستاده شد واین به این معناست که ایشان برای قومش حق وهدایت را روشن می کند وقوم ایشان هستند که رسالت ایشان را برای بقیه مردم -بازبان های مختلفشان- منتشرمی کنند. علاوه بر این، قرآن کریم با آموزه ها وهدایتش برای همه بشریت است ونه فقط عرب. واین مسئله ای است که هیچ مسلمانی در آن شک ندارد. 
پس چرا پیامبر ص قرآن را به همه زبان هایی که تکالیف وتعالیم قرآن شامل آنان می شود، ترجمه نکرد؟
چرا این مسئله را برعهده مترجمین قرار داد؟ 
آیا فردی که اشکال می کند نمی گوید که هدایت بقیه مردم غیر عرب، متوقف بر فهم معانی ومضامین قرآن است؟
 پس چرا پیامبر ص قرآن را به زبان آنان ترجمه نکرد؟ همه این مطالب دلیل بر این است که بقیه مردم ها مکلف هستند که مقدمات فهم معانی وتعالیم قران را فراهم کنند، مانند ترجمه قرآن وسنت پیامبر ص به زبان خودشان. علاوه بر این وبه حسب امکان، مومنین مکلف به منتشر کردن تعالیم قرآن وسنت پیامبر ص به زبان های دیگر هستند. 

نتیجه هدایت بقیه مردم این نیست که امام به همه زبان های آنان آگاه باشد، البته مادامی که اسباب طبیعی باشد که این هدف را ایجاد می کند. درنتیجه انگیزه ای برای معجزه نیست.
(مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)

بعداز بیان مباحث مقدماتی واینکه دانستن همه زبان ها فقط مختص به خداوند متعال است، روایاتی را مورد بررسی قرار می دهیم که اشاره دارد امام همه زبان ها را می داند وآن را مورد نقد قرار می دهیم:
روایت اول: 
الكليني: إِسْحَاقُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَقْرَعِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو حَمْزَةَ نُصَيْرٌ الْخَادِمُ قَالَ: "سَمِعْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ غَيْرَ مَرَّةٍ يُكَلِّمُ غِلْمَانَهُ بِلُغَاتِهِمْ تُرْكٍ وَ رُومٍ وَ صَقَالِبَةَ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ ذَلِكَ وَ قُلْتُ هَذَا وُلِدَ بِالْمَدِينَةِ وَ لَمْ يَظْهَرْ لِأَحَدٍ حَتَّى مَضَى أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام وَ لَا رَآهُ أَحَدٌ فَكَيْفَ هَذَا أُحَدِّثُ نَفْسِي بِذَلِكَ فَأَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَيَّنَ حُجَّتَهُ مِنْ سَائِرِ خَلْقِهِ بِكُلِّ شَيْءٍ وَ يُعْطِيهِ اللُّغَاتِ وَ مَعْرِفَةَ الْأَنْسَابِ وَ الْآجَالِ وَ الْحَوَادِثِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الْحُجَّةِ وَ الْمَحْجُوجِ فَرْقٌ" الكافي ج 1 ص 509 
ابوحمزه نصیر خادم می گوید: شنیدم که ابومحمد -نه یکبار- با غلامانش با زبان ترکی و رومی وصقالبی سخن می گوید. از این مسئله تعجب کردم و(باخودم) گفتم: ایشان در مدینه متولدشده است ونزد هیچ فردی آشکار نشده است تازمانی که ابوالحسن ع از دنیا رفت وهیچ فردی او را ندید؛ پس چگونه این طور است؟! این مطلب را باخودم می گفتم که ایشان رو به من کرد وفرمود: "خداوند تبارک وتعالی حجتش را از میان بقیه آفریده هایش با هر چیزی روشن وجدا کرده است وبه اوزبان ها وشناخت نسب ها واَجل ها وحادثه را داده است. اگر این گونه نبود، بین حجت ومحجوج هیچ فرقی نبود"

در این روایت چند مُناقشه وجود دارد:
مناقشه اول:
سند این روایت ضعیف است. اسحاق و احمد بن محمد اقرع ونصیر خادم. علامه مجلسی آن را در مرآة العقول تضعیف کرده است وهمچنین بهبودی در صحیح کافی آن را تضعیف کرده است. این روایت از فردی روایت شده است که به این متهم است که منبع خَلط کردن است. بلکه به دروغ وجعل کردن متهم است. این فرد اسحاق است!
مناقشه دوم:
روایت می گوید: "خداوند تبارک وتعالی حجتش را از میان بقیه آفریده هایش با هر چیزی روشن وجدا کرده است" ظاهر این سخن مخالف با قرآن وسنت ثابت است. این روایت نفی می کند که امام با بقیه مخلوقات در چیزی مساوی باشد؛ به این خاطر که سخنش: "با هر چیزی" اِفاده عمومیت می کند. در حالی که مثلاً در قرآن می بینیم که تصریح می کند: محمد ص پیامبر خدا که آقای امامان است، در بشر بودن مانند بقیه بشریت است. قال تعالى: "قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً " الكهف:110. "بگو: من هم مثل شما بشرى هستم و(لى‏)به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد، و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد"
به این معنا که ایشان مانند بقیه بشریت است که از گوشت وخون واستخوان است ومی خورد ومی نوشد وقضای حاجت می کند وازدواج می کند ومی خوابد واندوهگین می شود وخوشحال می شود وبیمارمی شود واز دنیا می رود وخسته می شود ونیرو وانرژی محدودی دارد... الخ. پس چگونه در همه چیز با بقیه بشریت متفاوت است؟!

پنهان نیست که روایات متواتر بیان می کند که روایتی که با قرآن وسنت مخالفت دارد، باید کنارانداخته شود یا در آن توقف شود.
مناقشه سوم:
همچنین روایت می گوید:"وبه اوزبان ها وشناخت نسب ها واَجل ها وحادثه را داده است. اگر این گونه نبود، بین حجت ومحجوج هیچ فرقی نبود"  کلمه "فرق" اسم نکره(در برابر معرفه وشناخته شده) است که در سیاق نفی است ونزد اکثر اِفاده عموم می کند. یعنی اگر مطالب قبلی نباشد، هیچ فرقی بین حجت ومحجوج نیست واین بنابر ظاهر روایت صحیح نیست؛ چون بدیهی است که فردی که داناترین فرد نسبت به قرآن وسنت است ومردم را از حق بیرون نمی آورد وآن ها را وارد باطل نمی کند، بین این چنین شخصی وبین سایر مردم فرق است؛ بلکه فرق بین زمین تا آسمان است...
علاوه بر این، شناخت اجل ها وحوادث، با قرآن مخالف است. خداوند متعال از قول آقای امامان محمد مصطفی ص می فرماید: "قُلْ مَا كُنتُ بِدْعاً مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ"  الأحقاف:9" "بگو: من از(ميان‏)پيامبران، نو درآمدى نبودم و نمى‏دانم با من و با شما چه معامله‏اى خواهد شد. جز آنچه را كه به من وحى مى‏شود، پيروى نمى‏كنم؛ و من جز هشداردهنده‏اى آشكار(بيش‏)نيستم."
در نتیجه این روایت از جهت سندی ودلالتی کامل نیست. پس چگونه شایسته است که یک مسئله عقایدی را ایجاد کند؟!
(مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)

روایت دوم:
احْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ الْحَسَنَ عليه السلام قَالَ: "إِنَّ لِلَّهِ مَدِينَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا بِالْمَشْرِقِ وَ الْأُخْرَى بِالْمَغْرِبِ عَلَيْهِمَا سُورٌ مِنْ حَدِيدٍ وَ عَلَى كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَلْفُ أَلْفِ مِصْرَاعٍ وَ فِيهَا سَبْعُونَ أَلْفَ أَلْفِ لُغَةٍ يَتَكَلَّمُ كُلُّ لُغَةٍ بِخِلَافِ لُغَةِ صَاحِبِهَا وَ أَنَا أَعْرِفُ جَمِيعَ اللُّغَاتِ وَ مَا فِيهِمَا وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ مَا عَلَيْهِمَا حُجَّةٌ غَيْرِي وَ غَيْرُ الْحُسَيْنِ أَخِي"(الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 463)
امام حسن ع فرمود: "خداوند دوشهر دارد که یکی از آن ها در مشرق است ودیگری در مغرب است. آن دو دیواری از آهن دارند وبر هرکدامیک از آن ها، هزارهزار لنگه درب است ودر آن ها 70هزار هزار زبان وجود دارد که هر زبانی به خلاف زبان همراهش سخن می گوید. من همه زبان ها وآنچه در آن است را می دانم. برآنان حجتی غیر از من وغیر از حسین برادرم نمی باشد"

در این روایت چند مناقشه وجود دارد:
مناقشه اول:
سند این روایت به خاطر مُرسل بودن ضعیف است؛ چون واسطه ابن ابی عمیر مجهول است.
مناقشه دوم:
این روایت از همه زبان ها سخن نمی گوید؛ بلکه از زبان دو شهر -شهرمشرق وشهر مغرب- سخن می گوید که از بقیه ساکنان زمین دور هستندو این از موضوع ما بیرون است. "الف ولام" در "اللغات" "زبان ها" الف ولام عهد ذکری است که به زبان های ماقبلش که دو شهر باشند، بازمی گردد والف ولام اِستغراق(در برگرفتن) نیست که شامل همه شود.
مناقشه سوم:
این روایت تصریح می کند که امام حسن 70هزار هزار زبان می داند. یعنی 70میلیون زبان! برخی از علماء در این مورد سخن گفتند. از سیدمرتضی در مورد این روایت پرسیدند وایشان با این سخن پاسخ داد:
"این روایت در این مورد آمده است و به صحت یا بطلان آن یقین نمی شود؛ به این خاطر که از روایات واحد است. درنتیجه به صحت آن یقین پیدانمی کنیم...."
میرزا ابوالحسن شعرانی در تعلیقش بر کتاب شرح اصول کافی مازندرانی می گوید:
"سخن ایشان: "دورنیست که دو شهر باشد" ولی باید بگوییم که این توصیفی که در مورد درب وزبان های دو شهر دادند، مبالغه ای است که در اتفاقات دوراز ذهن انجام می شود. این روایت از جماعتی از مردان مجهول نقل شده است که از آنان نقل سخنان مبالغه انگیز دور از ذهن نیست. اگر گفته شود: ابن ابی عمیر که راوی این روایت است، از جمله افرادی است که نسبت به صحیحی بودن روایات صحیحش اجماع دارند، مامی گوییم که با جست وجوی کامل در سخنان فقهاء در موارد مختلف، قبول نکردن روایات این ها ثابت شده است، درنتیجه اجماع صحیح نیست"
همچنین می گوید: 
"... اما در کتاب مبالغه هایی نقل شده است که از مسائل عادی در نقل اتفاقات به دور است؛ به این خاطر که لازمه هزارهزار لنگه درب این است که محیط شهر از محیط سیاره زمین 5برابر بیشتر باشد. البته اگر فرض شود که بین هر دربی ودرب دیگری فقط 400 ذراع باشد ومحیط زمین بیشتر از 6 هزار فرسخ نیست.... خلاصه این مسائل باعث می شود که عقلای مردم، این روایت را یا به عالم مثال توجیه کنند یا آن را رد کنند؛ به این خاطر که حال راویان مجهول است..."
(مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)

روایت سوم:
عيون أخبار الرضاع ج 1 ص 251: الشيخ الصدوق: حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال : حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن أبي الصلت الهروي قال : كان الرضا عليه السلام يكلم الناس بلغاتهم وكان والله أفصح الناس وأعلمهم بكل لسان ولغة فقلت له يوما : يا بن رسول الله إني لأعجب من معرفتك بهذه اللغات على اختلافها ! فقال : "يا أبا الصلت أنا حجة الله على خلقه وما كان الله ليتخذ حجة على قوم وهو لا يعرف لغاتهم أو ما بلغك قول أمير المؤمنين عليه السلام : أوتينا فصل الخطاب ؟ ! فهل فصل الخطاب إلا معرفة اللغات"
ابوصلت هروی می گوید: (امام) رضا ع با مردم با زبانشان سخن می گفت وبه خداقسم فصیح ترین مردم بود وداناترین آنان به هر زبان ولغتی بود. روزی به ایشان عرض کردم: ای فرزند رسول الله، من به شناخت شما نسبت به این زبان ها -با اختلافی که دارند- تعجب می کنم! ایشان فرمود: "ای ابوصلت، من حجت خداوند بر خلقش است. این گونه نیست که خداوند حجتی را بر قومی بگیرد، درحالی که زبان آن ها را نمی داند. آیا سخن امیرالمومنین ع به تو نرسیده است: به ما فصل الخطاب داده شده است؟! آیا فصل الخطاب غیر از شناخت زبان هاست"

در این روایت چند مناقشه وجود دارد:

مناقشه اول:
هرچند روایت از جهت سندی صحیح یا حسن است؛ ولی این روایت وروایاتی که به معنای آن هستند، از خبر واحد بودن بیشتر نیستند ونزد آنان باعث علم ویقین نمی شود ودرنتیجه نمی توان به واسطه آن، عقاید را به وجود بیاورد.

مناقشه دوم:
همچنین این روایت دلالتی ندارد که شناخت همه زبان ها، راه اثبات شناخت امامت است. یعنی شرطی برای اثبات مدعی امامت نیست واگر این شرط نباشد، دلیل بطلان امامت باشد. روایت اصلاً از این سخن نمی گوید. بلکه نهایت چیزی که می رساند این است که امام حجت باید نسبت به زبان های افرادی که برآنان حجت است، آگاهی داشته باشد؛ تا سخنش را بفهمند و اوسخن ایشان را بفهمد وحق وهدایت و تکالیفی که خداوند متعال بیان می کند، به آنان برساند واین مسئله به دو صورت تصور می شود:

دروقت ضرورت اقتضاء کند، خداوند متعال، امام حجت را از راه معجزه از این مسئله آگاه می کند. هر زمانی که امام با قومی برخورد کند که زبان آنان را نمی داند وراه طبیعی برای رسیدن سخن به آنان نباشد، خداوندایشان را از زبانشان آگاه می کند؛ تامنظور خودش را به آنان برساند. نه اینکه امام همیشه به این معجزه متصف باشد، هرچند نیازی نسبت به آن نباشد. این صورت ممکن وجایز وحتی واجب است. وما آن را انکار نمی کنیم.
دوم:
امام حجت همیشه وبه صورت مداوم به این معجزه مُتّصف است. 
چه به آن نیاز داشته باشد یا به آن نیازی نداشته باشد.
 این مطلب که برای معجزه قانون وحکمتی است وعبثی نیست -حاشا که خداوند کارعبثی کند- ما را از این اعتقاد باز می دارد. :معجزه زمانی است که در اقامه حجت یا حفظ امام شکستی صورت گیرد یا اسباب طبیعی نباشد. اما زمانی که این مطلب با اسباب طبیعی ممکن باشد، انگیزه ای برای معجزه نیست. درنتیجه فقط قسمت اول متعین می شود. واین روایت دلالت قطعی به بیشتر از آن ندارد. 
نتیجه دادن شناخت زبان های مردم به امامان ع داده شده است، به این معنا که خداوند اسباب آن را برایشان آماده کرده است. هرزمانی که به آن نیاز داشته باشند، خداوند متعال آنان را آگاه می کند. به خلاف بقیه مردم که دانش آنان به زبان ها، به کسب کردن نیاز دارد. این با سخنان اهل بیت ع در مورد حقیقت علم آنان ع موافق است. همان طور که در روایات ذیل است:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: "إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ أُعْلِمَ" امام صادق ع فرمود: "هرزمانی که امام بخواهد بداند، به او تعلیم می شود."
عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنِ الْإِمَامِ يَعْلَمُ الْغَيْبَ فَقَالَ: " لَا وَ لَكِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ" عمار ساباطی می گوید: از امام صادق ع در این مورد پرسیدم که آیا غیب را می داند؟ فرمود: "خیر. ولی اگر بخواهد چیزی بداند، خداوند او را از آن باخبر می کند"
وعن أبي جعفر الباقر ع أنه قال: "أَمَّا جُمْلَةُ الْعِلْمِ فَعِنْدَ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَمَّا مَا لَا بُدَّ لِلْعِبَادِ مِنْهُ فَعِنْدَ الْأَوْصِيَاءِ" امام باقر ع فرمود: "همه علم نزد خداوند -جل ذکره- است. اما علمی که بندگان به آن نیاز دارند، نزد اوصیاء است."

همه این روایات بیان می کند که همه علم بالفعل نزد اهل بیت ع وجود ندارد. بلکه هر زمانی که بخواهندچیزی بدانند، خداوند متعال آنان را از آن باخبر می کند.

مناقشه سوم:
و در آخر فصل الخطاب را به شناخت زبان ها محصور می کند. 
ظاهر این مطلب قابل تأمل است؛به این خاطر که پنهان نیست که شناخت قرآن و سنت و محکم و متشابه آنها و حکم بین مردم به دلایل قطعی نسبت به دشمنان و جدایی بین حق و باطل... روشن ترین مصداق فصل الخطاب است. والله العالم. (مضمون پیام فیسبوک شیخ ناظم عقیلی)

بعداز اینکه روایاتی که به واسطه آن استدلال شده است که امام به شناخت همه زبان ها ودر همه حالات توصیف می شود، مورد مناقشه قرار گرفت، به روایاتی گوش می دهیم که تصریح می کند امام با برخی از افراد ودر مناسبات مشخص با زبانشان سخن گفت یا اینکه همه زبان ها را می داند. اصل همه این روایات -مگر تعداد اندکی از آن- در کتاب هدایة الکبری خصیبی و اختصاص مفید وبصائرالدرجات صفار ومناقب آل ابی طالب ابن شهر آشوب ودلائل الامامه ونظائر آن است. در نسبت این کتاب ها به مولفین آن حرف است. آن را در سخن در مورد خبر زینب کذابه واینکه امام سایه ای ندارد، ذکر نمودم. 
این روایات را بدون تعلیق برآن ها -مگر تعداد اندکی از آن- ذکر می کنم وفقط به اشاره به صحت یا ضعف سند آن ها کفایت می کنم.
الكليني: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ عَنْ كِرْدِينٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ:  "إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام  لَمَّا فَرَغَ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ أَتَاهُ سَبْعُونَ رَجُلًا مِنَ الزُّطِّ فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ وَ كَلَّمُوهُ بِلِسَانِهِمْ فَرَدَّ عَلَيْهِمْ بِلِسَانِهِمْ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: إِنِّي لَسْتُ كَمَا قُلْتُمْ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ مَخْلُوقٌ فَأَبَوْا عَلَيْهِ وَ قَالُوا أَنْتَ هُوَ فَقَالَ لَهُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا وَ تَرْجِعُوا عَمَّا قُلْتُمْ فِيَّ وَ تَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ  لاقتلنکم..." (مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏1، ص: 265)
امام باقر وصادق ع فرمودند: "زمانی امیرالمومنین ع از اهل بصره فارغ شد، 70 مرد از زط(گروهی از هند) نزدایشان آمدند  وبه ایشان سلام کردند و ایشان با زبانِ آن ها سخن گفت وایشان پاسخشان را داد بعد به آنان فرمود: من همان طور که می گویید نیستم. من بنده خداهستم. گفتند: تو خداوند هستی. ایشان به آنان فرمود: اگر تمامش نکنید واز سخنتان درمورد من برنگردید وبه سوی خداوند عزوجل توبه نکنید، قطعاً شما را می کشم..."

این روایت به خاطر صالح بن سهل ضعیف است وبه خاطر مرسل بودن؛ چون واسطه کردین به امام صادق ع مشخص نیست. مجلسی این روایت را در مرآة العقول تضعیف می کند وبهبودی در صحیح الکافی نیز آن را تضعیف می کند.
این روایت دلالتی به شناخت امام نسبت به همه زبان ها ندارد.

الهداية الكبرى للحسين بن حمدان الخصيبي ص 315 – 316: وعنه (الحسن بن محمد بن جمهور)عن محمد بن موسى القمي عن الحسن بن علي الوشا ، قال: دخلت يوما على علي الرضا بن موسى عليه السلام فرأيت عنده قوما لم أرهم ولم أعرفهم وهو يخاطبهم بالسندية مثل زقزقة الزرازير ثم لقيت بعده صاحبنا أبا الحسن محمدا عليه السلام بسامراء وعنده نجار يصلح عتبة بابه وهو يخاطبه بالسندية كخطاب الزرازير فقلت في نفسي لا إله إلا الله هكذا كان جده الرضا يخاطب بهذا اللسان فقال أبو الحسن من فرق بيني وبين جدي انا هو وهو انا والينا فصل الخطاب فقلت جعلت فداءك وما معنى فصل الخطاب قال إجابة كل عن لغته لغة مثلها وجميع ما خلق الله تعالى"
حسن بن علی وشا می گوید: روزی خدمت امام رضا ع رسیدم ودیدم که نزد ایشان گروهی هستند که آنان را ندیده بودم ونشناختم وایشان با آنان -مانند آواز پرندگان- سندی سخن می گفت. بعداز آن با صاحبمان ابوالحسن محمد ع در سامراء دیدار کردیم ونزد ایشان نجاری بود که آستانه درب ایشان را درست می کرد وایشان او را به سندی مورد خطاب قرار دادمانند خطاب پرندگان. من با خودم گفتم: لا اله الا الله؛ جدش رضا نیز این گونه بود وبا این زبان مورد خطاب قرار می داد. ابوالحسن فرمود: "چه کسی بین من وبین جدم تفاوت قائل شده است؟! من او هستم و او من است. فصل الخطاب به سوی ماست. عرض کردم: فدایتان شوم منظور از فصل الخطاب چیست؟ فرمود: پاسخ زبان هرفردی نسبت به زبانی مانند آن وهمه آنچه خداوند متعال آفرید."

اینجا نیز چند مناقشه وجود دارد:

مناقشه اول:
روایت به خاطر حسین بن حمدان خصیبی صاحب کتاب هدایة الکبری وبه واسطه محمد بن موسی قمی ضعیف است.

مناقشه دوم:
در این روایت نه دلالتی است ونه اشاره ای به این که شناخت همه یا برخی از زبان ها، راهی برای شناخت امام است، یا اینکه آن شرط در اثبات امامت است. اینکه امام زبان ها را می داند، مسئله ای است واینکه آن دلیل و راه وشرط در ثبوت امامت است -همان طور که پنهان نیست- مسئله دیگری است. همچنین بین موصوف شدن معصوم به علم مشخص وبین اینکه آن، نشانه جدا یا دلیل مشخص کننده از دیگران است، تفاوت است. ویژگی ها دو قسمت هستند: قسمتی که به امام معصوم اختصاص دارد وقسمتی که به امام معصوم اختصاص ندارد. یعنی ممکن است که در آن ویژگی، دیگری با او شریک باشد. مثلاً روایاتی آمده است که تصریح می کند نزد امامان علم منایا وبلایا است؛ درحالی که می بینیم که این ویژگی نزد غیر امامان وجود دارد. مثلاً رُشید هجری، همان طور که روایات عدیده ای به آن اشاره می کند.
فعن إسحاق ابن عمار قال : سمعت العبد الصالح ينعى إلى رجل نفسه ، فقلت في نفسي : وإنه ليعلم متى يموت الرجل من شيعته ! ؟ فالتفت إلي شبه المغضب ، فقال : "يا إسحاق قد كان رشيد الهجري يعلم علم المنايا والبلايا والإمام أولى بعلم ذلك ..." الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 484 
اسحاق بن عمار می گوید: از عبدصالح شنیدم که خبر مردی را به او می داد ومن با خودم گفتم: آیا او می داند که این مرد از شیعیانش چه زمانی می میرد؟! ایشان به حالت عصبانی به من رو کرد وفرمود: "ای اسحاق، رشید هجری علم منایا وبلایا را می دانست وامام به دانستن آن سزاوارتر است"
امیرالمومنین ع او را رشید البلایا می نامید و او با هر فردی که دیدار می کرد، به او خبر می داد که فلان صورت از دنیا می رود یا فلان صورت کشته می شود... همان طور که رشید می گفت، اتفاق می افتاد.

مناقشه سوم:
همچنین روایت دلالت ندارد که امام همیشه و در همه حالات به این معجزه موصوف است. بلکه باید به خاطر نیاز واضطرار باشد. همان طور که قبلاً گفتیم.
(مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)

قرب الاسناد، للحميري القمي ص 335 - 336: محمد بن عيسى ، عن ابن فضال ، عن علي بن أبي حمزة قال : كنت عند أبي الحسن عليه السلام إذ دخل عليه ثلاثون مملوكا من الحبش ، وقد اشتروهم له ، فكلم غلاما منهم - وكان من الحبش جميلا - فكلمه بكلامه ساعة ، حتى أتى على جميع ما يريد وأعطاه درهما فقال : " اعط أصحابك هؤلاء ، كل غلام منهم كل هلال ثلاثين درهما " . ثم خرجوا فقلت : جعلت فداك ، لقد رأيتك تكلم هذا الغلام بالحبشية ، فماذا أمرته ؟ قال : " أمرته أن يستوصي بأصحابه خيرا ، ويعطيهم في كل هلال ثلاثين درهما ، وذلك أني لما نظرت إليه علمت أنه غلام عاقل من أبناء ملكهم ، فأوصيته بجميع ما أحتاج إليه ، فقبل وصيتي ، ومع هذا غلام صدق " . ثم قال : " لعلك عجبت من كلامي إياه بالحبشية ؟ لا تعجب فما خفي عليك من أمر الامام أعجب وأكثر ، وما هذا من الامام في علمه إلا كطير أخذ بمنقاره من البحر قطرة من ماء ، أفترى الذي أخذ بمنقاره نقص من البحر شيئا ؟ قال : فإن الامام بمنزلة البحر لا ينفد ما عنده ، وعجائبه أكثر من ذلك ، والطير حين أخذ من البحر قطرة بمنقاره لم ينقص من البحر شيئا ، كذلك العالم لا ينقصه علمه شيئا ، ولا تنفد عجائبه".
علی بن ابی حمزه می گوید: نزد ابوالحسن ع بودم که 30 برده از حبشه نزد ایشان آمد وآن ها را برای ایشان خریده بودند. یک غلام از آن ها سخن گفت واز میان حبشی ها زیبا بود. ایشان همان لحظه با سخنش با او سخن گفت. تااینکه همه مطالبی را که می خواست، بیان کرد وبه او درهمی دارد وفرمود: "به این همراهانت بده. به هر غلامی از آنان در هر هلال(ماه)30 درهم بده. بعد بیرون رفتند ومن عرض کردم: فدایتان شوم، دیدم که شما با این غلام به حبشی سخن گفتید. چه دستوری به او دادید؟ فرمود: به او دستور دادم که به همراهانش وصیت خوبی کند و به آنان در هر هلال(ماه) 30 درهم بدهد. به این خاطر که وقتی من به او نگاه کردم، دانستم که او غلام عاقلی از فرزندان سرزمینشان است. به او همه چیزهایی که به آن نیاز دارد، وصیت کردم. او وصیت مرا قبول کرد. با این حال غلام راست گویی بود. بعد فرمود: شاید تو به خاطر حبشی سخن گفتن من با او تعجب کردی؟ تعجب نکن. آنچه از امر امام بر تو پنهان است، تعجب آور تر وبیشتر است. این مطلب نزد امام ودر علمش فقط به مانند پرنده ای است که با منقارش از دریا قطره ای را گرفته است. آیا فکر می کنی که آبی که با منقارش گرفته است، از دریا چیزی کم می کند؟(ادامه داد و)فرمود: امام به منزله دریاست که مطالبی که نزد اوست، به اتمام نمی رسد ومطالب عجیب آن، بیشتر از این است. پرنده ای که از دریا وبا منقارش قطره ای گرفته است، از دریا چیزی کم نکرده است. همچنین از علم عالم چیزی کم نمی شود ومطالب تعجب آور او به پایان نمی رسد."

این روایت به خاطر علی بن ابی حمزه ضعیف است. محمد بن جریر طبری -شیعی- در دلائل الامه ص338 این روایت را با این سند نقل می کند: حسن روایت کرده است وگفت: احمد بن محمد از محمد بن علی از علی از حسن بن علی بن ابی حمزه از پدرش به ما خبر داده است وگفت: ...الخ.
همچنین روایت تصریح ندارد که امام همه زبان ها را می داند وتصریح ندارد که این، دلیل شناخت امام معصوم است.
دلائل الإمامة، لمحمد بن جرير الطبري (الشيعي) ص 340: وروى الحسن ، قال : حدثنا أحمد بن محمد ، عن محمد بن علي ، عن علي ، عن الحسن ، عن عاصم الحناط ، عن إسحاق بن عمار ، قال : كنت عنده إذ دخل عليه رجل من أهل خراسان ، فكلمه بكلام لم أسمع قط كلاما كان أعجب منه ، كأنه كلام الطير ، فلما خرج قلت : جعلت فداك ، أي لسان هذا ؟ قال : "هذا كلام أهل الصين . ثم قال : يا إسحاق ، ما أوتي العالم من العجب أعجب وأكثر مما أوتي من هذا الكلام . قلت : أيعرف الإمام منطق الطير ؟ قال : نعم ، ومنطق كل شئ ، ومنطق كل ذي روح..."
اسحاق بن عمار می گوید: نزد ایشان بودم که مردی از اهل خراسان بر او وارد شد وبا کلامی با ایشان سخن گفت که تاحالا سخنی تعجب آورتر از آن نشنیده بودم. انگار سخن پرندگان بود. وقتی بیرون رفت، گفتم: فدایتان شوم، این چه زبانی بود: فرمود: "این کلام مردم چین است. بعد فرمود: ای اسحاق، آنچه به عالم داده شده است، تعجب آور تر است وبیشتر از این سخن به او داده شده است. عرض کردم: آیا امام سخن با پرندگان می داند؟ فرمود: بله، همچنین سخن هرچیزی وسخن هر صاحب روحی..."

این روایت به خاطر محمد بن علی وعلی وحسن ضعیف السند است. 
مضمون این روایت باید باتوجه به مطالبی که در مورد روایات دیگر گفته شد، تأویل شود. انگیزه ای برای تکرار نیست.
(مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)

مناقب آل أبي طالب، لابن شهر آشوب ج 1 ص 331: وروى سعيد بن طريف عن الصادق ، وروى أبو امامة الباهلي كلاهما عن النبي في خبر طويل واللفظ لأبي امامة : ان الناس دخلوا على النبي وهنؤه بمولوده ثم قام رجل في وسط الناس فقال : بأبي أنت وأمي يا رسول الله رأينا من علي عجبا في هذا اليوم ، قال: " وما رأيتم ؟ قال : اتيناك لنسلم عليك ونهنيك بمولودك الحسين فحجبنا عنك واعلمنا انه هبط عليه مائة الف ملك وأربعة وعشرون الف ملك فعجبنا من احصائه وعدده الملائكة ، فقال النبي : واقبل بوجهه إليه متبسما ما علمك انه هبط علي مائة وأربعة وعشرون الف ملك ؟ قال : بأبي أنت وأمي يا رسول الله سمعت مائة الف لغة وأربعة وعشرين الف لغة فعلمت انهم مائة وأربعة وعشرون الف ملك ، قال : زادك الله علما وحلما يا أبا الحسن."
ابو امامه در خبر طولانی نقل می کند که مردم خدمت پیامبر رسیدند وایشان را به مولودی تهنیت دادند. بعد مردی از وسط مردم بلند شد وعرض کرد: ای رسول الله، پدرومادرم به فدایت، امروز مطلب تعجب آوری دیدیم. فرمود: "چه چیزی دیدید؟ عرض کرد: نزد شما آمدیم تا به شما سلام دهیم وبه خاطر مولودتان حسین به شما تهنیت بگوییم، بین ما وشما مانعی ایجاد شد ودانستیم که بر او100هزار فرشته و24 هزار فرشته فرود آمده است واز شمارش وتعداد فرشتگان تعجب کردیم. پیامبربا تبسم صورتش را سمت ایشان کردو فرمود: از کجا دانستی که 124هزار فرشته بر تو فرود آمده است؟ عرض کرد: ای رسول الله، فدایتان شوم. 100هزار زبان و24هزار زبان شنیدم ودانستم که آن ها 124هزار فرشته هستند. فرمود: ای ابوالحسن، خداوند علم وصبرت را زیاد کند."

این روایت مرسل است.
این روایت تصریحی به شناخت همه زبان ها توسط امام ندارد. و نه اینکه آن راه شناخت امام باشد. 
زبان های فرشتگان زبان های ملکوتی است که با زبان مردم دنیا -که قوانین ماده به آن حکم می کند- متفاوت است. همچنین راه شناخت آن با راه شناخت زبان های مردم دنیا تفاوت دارد. شاید منظور از زبان ها در این روایت، تعداد صداها ونغمه هاست. عموماً سخن در مورد زبان های ملکوتی وچگونگی و راه وتعدد آن، سخن طولانی است واز موضوع ما بیرون است.

بصائر الدرجات ص 353: حدثنا (أبو جعفر) أحمد بن محمد عن علي بن الحكم عن حماد بن عبد الله الفرا عن معتب انه اخبره ان أبا الحسن الأول لم يكن يرى له ولد فاتاه يوما اسحق ومحمد اخواه وأبو الحسن يتكلم بلسان ليس بعربي فجاء غلام سقلابى فكلمه بلسانه فذهب فجاء بعلى عليه السلام ابنه فقال لاخوته هذا على ابني فضموه إلى واحدا بعد واحد فقبلوه ثم كلم الغلام بلسانه فحمله فذهب فجاء بإبراهيم فقال هذا إبراهيم ابني ثم كلمه بكلام فحمله فذهب..."
معتب می گوید: برای ابوالحسن اول فرزندی نبود. روزی نزد ایشان اسحاق ومحمد وبرادرانش آمدند وابوالحسن با ایشان با زبانی سخن می گفت که عربی نبود. غلام سقلابی نزد ایشان آمد و ایشان با زبان او با او سخن گفتند. او رفت و علی ع فرزندش را آوردند وبه برادرانش فرمود: این فرزندم علی است. یکی یکی او را گرفتند و او را بوسیدند. بعد غلام با زبان او سخن گفت و او را حمل کرد و رفت وابراهیم را آورد وفرمود: این فرزندم ابراهیم است وبعد با او سخن گفت و او را حمل کرد ورفت...." 

سند این روایت به خاطر علی بن حکم وحماد بن عبدالله فراء ضعیف است.
روایت به شناخت همه زبان ها تصریح نمی کند. وهمچنین بر این تصریح نمی کند که امام با شناخت همه یا برخی از زبان ها شناخته می شود.
(مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)

بصائر الدرجات ص 353: حدثنا محمد بن عيسى عن علي بن مهزيار قال:" أرسلت إلى أبى الحسن عليه السلام غلامي وكان سقلاميا فرجع الغلام إلى متعجبا فقلت له مالك يا بنى قال كيف لا أتعجب ما زال يكلمني بالسقلانية كأنه واحدا منا فظننت انه إنما دار بينهم."
علی مهزیار می گوید: "غلام خود را نزد ابوالحسن فرستادم وسقلابی بود. غلام با تعجب نزد من بازگشت وبه او گفتم: فرزندم، چه شده است؟ گفت: چگونه تعجب نکنم درحالی که با من با زبان سقلابی سخن می گفت. انگار یکی از ماست وگمان کردم که بین آن ها زندگی کرده است."

روایت به خاطر مجهول بودن غلام ابن مهزیار ضعیف است؛ چون اوست که داستان را نقل کرده است ومجهول است.
همچنین این روایت بر دانستن همه زبان ها دلالت نمی کند یا اینکه دلیلی برای شناخت امام حجت باشد.

بصائر الدرجات ص 353 - 354: حدثنا الحسن بن محمد عن أبيه محمد بن علي بن شريف عن علي بن أسباط عن إسماعيل بن عباد عن عامر بن علي الجامعي قال قلت لأبي عبد الله عليه السلام جعلت فداك انا نأكل ذبايح أهل الكتاب ولا ندري يسمون عليها أم لا فقال: " إذا سمعتهم قد سموا فكلوا أتدري ما يقولون على ذبايحهم فقلت لا فقرأ كأنه يشبه يهودي قد هذها (كذا في المتن) ثم قال بهذا أمروا فقلت جعلت فداك ان رأيت أن نكتبها فقال اكتب نوح ايوا ادينوا يلهيز مالحوا عالم اشرسوا أو رضوا بنو يوسعه موسق دغال اسطحوا"
عامر بن علی جامعی می گوید: به امام صادق ع عرض کردم: فدایتان شوم. ما ذبیحه های اهل کتاب را می خوریم ونمی دانیم که برای آن بسم الله گفتند یا خیر؟! فرمود: "اگر شنیدید که بسم الله گفتند، بخورید. آیا می دانی که بر ذبیحه هایشان چه می گویند؟! عرض کردم: خیر. ایشان جمله ای فرمود که انگار یهودی بود... بعد فرمود: این گونه دستور داده شدند. عرض کردم: فدایتان شوم. اجازه بدهید آن را بنویسم. فرمود: بنویس. نوح ايوا ادينوا يلهيز مالحوا عالم اشرسوا أو رضوا بنو يوسعه موسق دغال اسطحوا"

این روایت به خاطر حسن بن محمد ومحمد بن علی بن شریف واسماعیل بن عباد وعامر بن علی جامعی ضعیف است.

همچنین این روایت بر دانستن همه زبان ها توسط امام دلالت نمی کند یا اینکه دلیلی برای شناخت امام حجت باشد.

بصائر الدرجات ص 354:حدثنا (الهيثم) النهدي عن إسماعيل بن مهران عن رجل من أهل بيرما قال كنت عند أبي عبد الله عليه السلام فودعته وخرجت حتى بلغت الأعوص ثم ذكرت حاجة لي فرجعت إليه والبيت غاص باهله وكنت أردت ان أسأله عن بيوض ديوك الماء فقال لي ياتب يعنى البيض دعا نامينا يعنى ديوك الماء بناحل يعنى لا تأكل "
اسماعیل بن مهران از مردی از اهالی بیرما نقل می کند: نزد امام صادق ع بودم واز ایشان خداحافظی کردم وبیرون آمدم. رسیدم به اعوص. بعد مسئله ای از خودم به ذهنم آمد وبه سوی ایشان بازگشتم. خانه پر از افراد بود ومن می خواستم از ایشان در مورد تخم مرغابی بپرسم. ایشان به من فرمود: یاتب. یعنی تخم. دعا نامینا. یعنی مرغابی. بناحل. یعنی نخور.

این روایت به خاطر مجهول بودن واسطه اسماعیل بن مهران ضعیف است.
همچنین بر این دلالت ندارد که شناخت زبان ها توسط امام یا شناخت همه زبان ها، راهی برای شناخت حجت معصوم است.
(مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)


 الدرجات ص 354: حدثنا أحمد بن الحسين عن الحسن بن برا عن أحمد بن محمد بن أبي نصر قال حدثني رجل من أهل جسر بابل قال كان في القرية رجل يؤذيني ويقول يا رافضي ويشتمني و كان يلقب بقرد القرية قال فججت ( والظاهر فحججت ) سنة من ذلك اليوم فدخلت على أبى عبد الله عليه السلام فقال ابتدأ قوفه ما نامت قلت جعلت فداك متى قال في الساعة فكتبت اليوم والساعة فلما قدمت الكوفة تلقاني أخي فسألته عمن بقي وعمن مات فقال لي قوفه ما نامت وهي بالنيطية قردا القرية مات فقلت له متى فقال لي يوم كذا وكذا في الوقت الذي اخبرني به أبو عبد الله عليه السلام.
احمدبن محمد بن ابی نصر می گوید: مردی از اهالی جسر بابل به من گفت: در یک شهر مردی بود که مرا اذیت می کرد ومی گفت: ای رافضی! وبه من فحش می داد ومرا به این لقب صدا می زد: ای میمون شهر. در یک روز از آن سال به حج رفتم وخدمت امام صادق ع رسیدم وفرمود: ابتدا قوفه مانامت. عرض کردم: فدایتان شوم: چه زمانی؟ فرمود: همین الان . آن روز وساعت را نوشتم. رمانی که به کوفه رسیدم برادرم با من دیدار کرد ودر مورد افرادی که هستند و افرادی که از دنیا رفتند پرسیدم. به من گفت: قوفه مانامت و آن به زبان نیطیه بود: میمون شهر مُرد. به او گفتم: چه زمانی؟ به من گفت: فلان روز .در همان زمانی بود که امام صادق ع به من خبر داده بود."

سند این روایت به خاطر احمدبن حسین وحسن بن برا ضعیف است وبه خاطر مبهم بودن واسطه احمد بن محمد بن ابی نصر مرسل است.

همچنین این روایت دلالتی بر شناخت همه زبان ها توسط امام دلالت ندارد یا اینکه شناخته همه زبان ها راه شناخت حجت معصوم است.(بر این مطلب نیز دلالت ندارد)

بصائر الدرجات ص 355 – 356: حدثنا عبد الله بن جعفر عن أحمد بن محمد بن إسحاق الكرخي عن عمه محمد بن عبد الله بن جابر الكرخي وكان رجلا خيرا كاتبا كان لإسحاق بن عمار ثم تاب من ذلك عن إبراهيم الكرخي قال كنت عند أبي عبد الله عليه السلام فقال يا إبراهيم أين تنزل من الكرخ قلت في موضع يقال له شادروان قال فقال لي تعرف قطفتا قال إن أمير المؤمنين عليه السلام حين اتى أهل النهروان نزل قطفتا فاجتمع إليه أهل بادرويا فشكوا إليه ثقل خراجهم وكلموه بالنبطية وان لهم جيرانا أوسع أرضا وأقل خراجا فأجابهم بالنبطية وغرزطا من عود يا قال فمعناه رب رجز صغير خير من رجز كبير."
محمد بن عبدالله بن جابر کرخی که مرد نویسنده ای نزد اسحاق بن عمار بود وبعد از این کار توبه کرد، این فرد از ابراهیم کرخی نقل می کند که نزد امام صادق ع بودم وبه من فرمود: "ای ابراهیم! کجای کرخ منزل داری؟ عرض کردم: در جایی که به آن شادروان می گویند. راوی گفت: به من فرمود: قطفتا را می شناسی؟ فرمود: امیرالمومنین ع زمانی که به نزد اهالی نهروان رسید، در قطفتا منزل گزید واهالی بادرویا نزد ایشان اجتماع کردند و نزد ایشان از سنگینی مالیاتشان شکایت کردند وبا زبان نبطیه با ایشان سخن گفتند. وگفتند که همسایه ای دارند که سرزمینشان بزرگ تر است ومالیاتشان اندک است. ایشان به آنان به نبطیه پاسخ داد. وغرزطا من عود یا قال. معنایش این است که چه بسیار فریاد کوچکی که بهتر از فریاد بزرگ است"

این روایت به خاطر احمد بن محمد بن اسحاق کرخی ومحمد بن عبدالله بن جابر کرخی وابراهیم کرخی ضعیف است.

این روایت مانند روایات قبلی بر شناخت همه زبان ها توسط امام دلالتی ندارد یا اینکه شناخت همه زبان ها راهی برای شناخت حجت معصوم باشد.
(مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)

بصائر الدرجات ص 356: حدثنا محمد بن عبد الجبار عن الحسن بن الحسين اللؤلؤي عن أحمد بن الحسن عن الفيض بن المختار في حديث له طويل في أمر أبى الحسن حتى قال له هو صاحبك الذي سئلت عنه فقم فاقر له بحقه فقمت حتى قبلت رأسه ويده ودعوت الله له قال أبو عبد الله عليه السلام اما انه لم يؤذن له في ذلك فقلت له جعلت فداك فأخبر به أحدا فقال نعم أهلك وولدك ورفقائك وكان معي أهلي وولدي وكان يونس بن ظبيان من رفقائي فلما أخبرتهم حمدوا لله على ذلك وقال يونس لا والله حتى نسمع ذلك منه وكانت به عجلة مخرج فابتعته فلما انتهيت إلى الباب سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول وقد سبقني يا يونس الامر كما قال لك فيض زرقة زرقة قال فقلت قد فعلت والزرقه بالنبيطية أي خذه إليك."
فیض بن مختار در حدیث طولانی در مورد امر ابوالحسن می گوید: ...تااینجا که به او گفت: این صاحب توست که در مورد او پرسیدی بلند شو وبه حق او اقرار کن. (اومی گوید:) بلند شدم تااینکه سرش ودستش را بوسیدم واز خداوند برای او دعا کردم. امام صادق ع فرمود: "خداوند به او در این مورد اجازه نداده است. به ایشان عرض کردم: فدایتان شوم. آیا در مورد ایشان به فردی خبر دهم؟ فرمود: بله، به خانواده وفرزندان ورفقایت خبر بده. خانواده وفرزندانم با من بودند ویونس بن ظبیان جزو رفقای من بود. زمانی که آنان را با خبر نمودم، به این خاطر خدا را ستایش نمودند. یونس گفت: به خداوند قسم خیر(این گونه نیست) تازمانی که آن را از شما بشنویم... زمانی که به درب رسید از امام صادق ع شنیدم که فرمود: همان طور که به تو گفت: فیض زرقه زرقه، این امر به من زودتر رسیده است. راوی می گوید: عرض کردم: انجام دادم. زرقه به نبطیه یعنی: آن را بگیر."

این روایت به خاطر حسن بن حسین لولوی از جهت سندی ضعیف است.
این روایت نیز مانند روایت های قبلی، دلالتی بر شناخت همه زبان ها توسط امام ندارد یا اینکه شناخت همه زبان ها راهی برای شناخت حجت معصوم باشد.

بصائر الدرجات ص 353:
حدثنا أحمد بن محمد عن ابن أبي القاسم وعبد الله بن عمران عن محمد بن بشير عن رجل عن عمار الساباطي قال قال لي أبو عبد الله عليه السلام يا عمار أبو مسلم فظلله فكساه فكسحه بساطورا قلت جعلت فداك ما رأيت نبطيا أفصح منك فقال يا عمار و بكل لسان"
عمارساباطی می گوید: امام صادق ع به من فرمود: "ای عمار. أبو مسلم فظلله فكساه فكسحه بساطورا. عرض کردم: فدایتان شوم: نبطی با فصاحت تر از شما ندیدم. فرمود: ای عمار وبه هر زبانی"

این روایت در اختصاص مفید ص289 با این سند آمده است:
أحمد بن محمد ، عن أبي القاسم عبد الرحمن بن حماد الكوفي ، وعبد الله بن عمران ، عن محمد بن بشير ، عن رجل ، عن عمار بن موسى الساباطي ...الخ.
سند روایت به خاطر ابن ابوالقاسم وعبدالله بن عمران ضعیف است وبه خاطر مبهم بودن واسطه محمد بن بشیر به عمار ساباطی مرسل است
سخن ایشان: "وبکل لسان" "به هر زبانی" به این معنا نیست که امام همیشه ویژگی شناخت همه زبان ها را دارد. وبه این معنا نیست که شناخت همه زبان ها راهی برای شناخت امام معصوم است. بلکه این روایت باید به صورت قابل قبولی تاویل برده شود. مثل اینکه امام هر وقت بخواهد زبانی را بداند، خداوند این زبان را با بالاترین درجه فصاحت به او می آموزد.
 (مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)

وروي في الاختصاص للشيخ المفيد ص 289 – 290: أحمد بن محمد بن عيسى ، عن الحسين بن سعيد ، ومحمد بن خالد البرقي ، عن النضر ابن سويد ، عن يحيى بن عمران الحلبي ، عن أخي مليح قال : حدثني أبو يزيد فرقد قال : كنت عند أبي عبد الله عليه السلام وقد بعث غلاما " أعجميا " في حاجة ، فرجع إليه فجعل يغير الرسالة فلا يحيرها حتى ظننت أنه سيغضب عليه ، فقال : تكلم بأي لسان شئت ، فإني أفهم عنك."
ابو یزید فرقد می گوید: نزد امام صادق ع بودم وایشان غلام "اعجمی" را برای نیازی(جایی) فرستاد. او بازگشت ...تاجایی که گمان نمودم بر او خشمناک می شود. ایشان فرمود:" به هر زبانی می خواهی سخن بگو. من متوجه می شوم"

همچنین صفار در بصائرالدرجات آن را این گونه نقل می کند: 
حدثنا أحمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن يحيى الحلبي عن أخي مليح قال حدثني فرقد قال كنت عند أبي عبد الله عليه السلام ... الخ.

سند این روایت به خاطر اخی ملیح وفرقد ضعیف است.
سخن ایشان:" به هر زبانی می خواهی سخن بگو. من متوجه می شوم" به سخن قبلی در تعلیق بر سخن ایشان: "وبه هر زبانی" منطبق می شود. همچنین روایت تصریح می کند که این غلام اعجمی بود. اعجمی غیرعربی یا همان فارسی است. درهر حال برای آن غلام زبان مشخصی بود ومی خواست با امام با زبان عربی سخن بگوید وآن را درست بلد نبود. امام به او فرمود:" به هر زبانی می خواهی سخن بگو. من متوجه می شوم" یعنی با هر زبانی که می دانی. یا زبان اعجمی یا زبان عربی. یعنی حتماً نباید با زبان عربی سخن بگویی. قطعاً امام می دانست که این غلام، فقط زبان اعجمی می داند.
 چگونه از او درخواست می کند که با هر زبانی از زبان های جهان سخن بگوید؟!

بله، همین داستان با الفاظ دیگر آمده است. "تكلم بأي لسان شئت تحسنه سوى العربية، فإنك لا تحسنها، فاني أفهم .فكلمه بالتركية، فرد عليه الجواب بمثل لغته، ومضى الغلام متعجباً" "با هرزبان غیرعربی که می خواهی ومی دانی، سخن بگو. به این خاطر که عربی نمی دانی. من می فهمم. غلام با او به ترکیه ای سخن گفت وامام مانند زبان او پاسخ داد وغلام متعجبانه رفت" 
این لفظ نیز بر شناخت همه زبان ها دلالتی ندارد.... امام می دانست که زبان غلام اعجمی است ودید که می خواهد با عربی سخن بگوید وبه او فرمود: با هرزبانی می خواهی سخن بگو؛ به این خاطر که من می فهمم. یعنی فقط به عربی لازم نیست. بلکه با زبانی با من سخن بگو که آن را خوب می دانی. وهمان طور که در لفظ داستان دوم آمده است، تصریح شده است که زبان ترکیه ای است.
حتی اگر بگوییم معنا این است که با هر زبانی از زبان های جهان سخن بگو ومن می فهمم. این ضرورتاً به این معنا نیست که امام بالفعل ودر همه حالات همه زبان ها را می داند. بلکه معنایش این است که خداوند با مشیّت خودامام را با زبانی که غلام با آن سخن می گوید، با خبر می کند. درنتیجه این مسئله محکوم به قاعده ای است که امامان ع در مورد چگونگی علمشان قرار دادند ومنظور همان سخن امام باقر ع است: "يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ ويُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ" "علم برای ما بسط داده شده است ومی دانیم واز ما گرفته شده است ونمی دانیم" 
همان طور که قبلاً گفتیم، علم به همه زبان ها وبه صورت همیشگی، معجزه است ومعجزه همیشگی نیست وحجیت معصوم بر آن متوقف نیست. شناخت معصوم نسبت به زبان ها وسخن گفن با هر فردی با زبان خودش مسئله اعجازی است. به این معنا که امام با زبان عربی سخن می گوید وبرای همه مردم با زبان هایشان ترجمه می شود:
روي أن أبان بن تغلب قال: غدوت من منزلي بالمدينة وأنا أريد أبا عبد الله عليه السلام فلما صرت بالباب، خرج علي قوم من عنده لم أعرفهم، ولم أر قوما أحسن زيا منهم، ولا أحسن سيماء منهم، كأن الطير على رؤوسهم، ثم دخلنا على أبي عبد الله عليه السلام، فجعل يحدثنا بحديث، فخرجنا من عنده، وقد فهم خمسة عشر نفرا منا متفرقوا الألسن: منها اللسان العربي، والفارسي، والنبطي، والحبشي والسقلبي، قال بعض: ما هذا الحديث الذي حدثنا به ؟ قال له آخر من لسانه عربي: حدثني بكذا بالعربية وقال له الفارسي: ما فهمت إنما حدثني كذا وكذا بالفارسية، وقال الحبشي: ما حدثني إلا بالحبشية، وقال السقلبي: ما حدثني إلا بالسقلبية، فرجعوا إليه فأخبروه، فقال عليه السلام: الحديث واحد، ولكنه فسر لكم بألسنتكم"
ابان بن تغلب می گوید: روزی در منزل خود در مدینه بودم وقصد رفتن نزد امام صادق ع را داشتم. زمانی که جلوی درب رسیدم، گروهی از نزد ایشان بیرون آمدند که آنان را نمی شناختم. گروهی خوش پوش تر وزیباتر از آنان ندیده بودم. انگارپرنده روی سرشان بود. بعد نزد امام صادق ع وارد شدم وبرای ما سخنی فرمود. از نزد ایشان بیرون آمدیم. 15نفر از ما زبان هایشان متفاوت بود، ان را فهمیدند: زبان عربی، وفارسی، ونبطی، وحبشی، وسقلبی. برخی گفتند: این سخنی که با ما گفت، چه چیزی بود؟ فرد دیگری که زبانش عربی بود گفت: فلان سخن را به عربی فرمود. فارسی به او گفت: نفهمیدم. فلان سخن را به فارسی به من فرمود. حبشی گفت: با زبان حبشی با من سخن گفت. سقلبی گفت: با زبان سقلبی با من سخن گفت. نزد حضرت آمدند وایشان را با خبر نودند. ایشان ع فرمود: "سخن یکی بود، ولی با زبان هایتان برایتان تفسیر شد"

البته امامان ع برخی از زبان ها را از خلال معاشرت می دانستند یا به این خاطر که بیشتر خانم ومادروجدشان اصالتاً اعجمی بودند واین در خانواده هایی که این گونه هستند، مسئله طبیعی است.

شایسته نیست که هر روایتی را که می شنویم که تصریح می کند معصوم با زبان غیرعربی سخن می گوید، این طور در مورد آن بگوییم که با معجزه یا الهام آن را می آموزد. انگار معصوم از کسب کردن برخی از زبان های زمانش منع شده است یا اینکه اهلیت آموزش برخی از زبان ها را ندارد. وباید معجزه یا الهامی رخ دهد. معصوم فقط وسیله ای برای دریافت چیزهایی که برایش فرستاده می شود نیست. این واقعاً تفکر سطحی است ودر حقیقت بی ادبی نسبت به معصوم است.
(مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)

پیامبر ص با هر زبانی سخن می گفت و می نوشت.
برخی از روایات آمده است که ذکر می کند که پیامبر ص با هر زبانی یا با 70زبان می خواند ومی نوشت. الان در مورد دلالت این روایات سخن می گوییم:

بصائر الدرجات - محمد بن الحسن الصفار - ص 245 – 247: حدثنا أحمد بن محمد عن أبي عبد الله البرقي عن جعفر بن محمد الصوفي  قال سألت أبا جعفر عليه السلام محمد بن علي الرضا عليه السلام وقلت له يا بن رسول الله لم سمى النبي الأمي ؟قال: ما يقول الناس ؟ قال قلت له: جعلت فداك يزعمون إنما سمى النبي الأمي لأنه لم يكتب.  فقال: كذبوا عليهم لعنة الله انى يكون ذلك والله تبارك وتعالى يقول في محكم كتابه هو الذي بعث في الأميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته ويزكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة فكيف كان يعلمهم ما لا يحسن والله لقد كان رسول الله صلى الله عليه وآله يقرأ ويكتب باثنين وسبعين أو بثلاثة وسبعين لساناً وإنما سمى الأمي لأنه كان من أهل مكة و مكة من أمهات القرى وذلك قول الله تعالى في كتابه لتنذر أم القرى ومن حولها.
جعفر بن محمد صوفی می گوید: از امام جواد ع پرسیدم وبه ایشان عرض کردم: ای فرزند رسول الله، چرا به پیامبر اُمّی می گویند؟ ایشان فرمود: "مردم چه می گویند؟ راوی می گوید: به ایشان عرض کردم: فدایتان شوم، گمان می کنند که به این خاطر پیامبر، امی نامیده شده است که نمی نوشت. ایشان فرمود: دروغ می گویند. لعنت خداوند بر آن ها. چگونه این طور باشد، درحالی که خداوند تبارک وتعالی در کتاب محکمش می فرماید: "اوست که در میان امی ها فرستاده ای از خودشان فرستاد که آیاتش را بر آنان تلاوت کند وآنان را تزکیه کند وبه آنان کتاب وحکمت بیاموزد" چگونه چیزی را به آنان بیاموزد که خوب نمی داند؟ به خداقسم، رسول الله ص به 72 یا 73 زبان سخن می گفت ومی نوشت. به این خاطر امی نامیده شده است که از اهل مکه بود ومکه جزو ام القری واین همان سخن خداوند متعال در کتابش است: "تا ام القری وافراد حول آن را انذار دهی"

این روایت در این منابع وبا این سند نیز آمده است: 
الاختصاص - الشيخ المفيد - ص 263: أحمد بن محمد بن عيسى ، عن البرقي ، عن جعفر بن محمد الصوفي قال : سألت أبا جعفر محمد بن علي ابن الرضا عليهما السلام قلت له : ... مثله.
علل الشرائع - الشيخ الصدوق - ج 1 - ص 124 – 125: أبى رحمه الله قال حدثنا سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد بن عيسى عن ابن عبد الله محمد بن خالد البرقي عن جعفر بن محمد الصوفي قال : .... مثله.

سخن در مورد این روایت این گونه است:
ما شناخت پیامبر ص نسبت به نوشتن وخواندن را انکار نمی کنیم. ولی ظاهر قرآن خواندن ونوشتن را قبل از پیامبری، از ایشان نفی می کند. خداوند متعال فرمود: "وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ" العنكبوت: 48"و تو هيچ كتابى را پيش از اين نمى‏خواندى و با دست (راست)خود (كتابى) نمى‏نوشتى، و گر نه باطل‏انديشان قطعاً به شك مى‏افتادند" 
امام رضا ع در پاسخ به راس الجالوت فرمود: "وكذلك أمر محمد (ص) وما جاء به وأمر كل نبي بعثه الله ومن آياته انه كان يتيماً فقيراً راعياً أجيراً لم يتعلم كتاباً ولم يختلف إلى معلم ثم جاء بالقرآن الذي فيه قصص الأنبياء عليهم السلام واخبارهم حرفاً حرفاً واخبار من مضى ومن بقي إلى يوم القيامة" "همچنین امر محمد ص وآنچه آورد، این گونه بود وامر هر پیامبری که خداوند او را مبعوث کرد. از جمله آیات او این بود که یتیم وفقیر وچوپان و اجیر بود وکتابی نیاموخت ونزد معلمی نرفت. بعد قرآن را آورد که داستان های پیامبران ع در آن است. وحرف به حرف اخبار آنان واخبار گذشتگان وآیندگان تا روز قیامت "
به همین خاطر برخی از علمای شیعه قائل هستند که این مسئله مخصوص قبل از مبعوث ایشان است. اما بعداز مبعوث شدنشان، خواندن ونوشتن می دانستند. 
(سخنان علماء در این مورد را در قسمت بعد می آوریم) 
(مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)

(سخنان برخی از علمای شیعه در این مورد که رسول الله ص قبل از مبعوث شدنشان نه می خواندند ونه می نوشتند. اما بعداز مبعوث شدنشان، خواندن ونوشتن می دانستند.)

شیخ مفید می گوید: "اگر مسئله این گونه که مابیان کردیم باشد، ثابت می شود که رسول الله ص بعداز پیامبر شدنشان توسط خداوند متعال می نوشت. این مذهب گروهی از امامیه است وبقیه آنان مخالف هستند وسائر اهل مذهب وفرقه ها، آن را انکار و رد می کنند"

سیدمرتضی قائل به جواز شده است، البته بدون قطع نسبت به علم یا عدم آن. آنجا که می گوید: "این آیه دلالت می کند که پیامبر ص قبل از پیامبری نوشتن نمی دانست. اما بعداز آن -مسئله ای که به آن معتقد هستیم- جایز است؛ چون نسبت به خواندن ونوشتن علم داشته است. جایز دانستن به این خاطر است که نسبت به نوشتن وخواند عالم نبوده است، بدون قطع نسبت به یکی از دو مسئله"

همچنین بعداز مطرح کردن این سوال، این پاسخ را داده است:
"مسئله ای که باید در مورد پیامبر ص معتقد باشیم چیست؟ آیا نوشتن وخواندن کتب می دانست یا خیر؟"
سیدمرتضی با این سخن پاسخ داده است: "پاسخ: مطلبی که در این مورد باید به آن اعتقاد داشته باشیم، جایز بودن است؛ به این خاطر که ایشان ع به نوشتن وخواندن کتاب ها عالم بود. وبه این خاطر که نسبت به آن عالم نبوده است. بدون قطع داشتن نسبت به یکی از دوطرف. این مطلب را گفتیم؛ به این خاطر که علم به نوشتن جزو علومی نیست که پیامبر وامام ع قطعاً باید نسبت به آن علم داشته باشد"
اگر بگوییم که ایشان ص خواندن ونوشتن را بعداز پیامبری یا مطلقا(قبل وبعداز پیامبری) می دانست -همان طور که برخی از روایات به آن دلالت می کند- آیا آن را بدون کسب کردن طبیعی یا با اکتساب به دست آورده است؟
اگر بعداز پیامبری باشد ومنحصر به وحی یکباره باشد، اعجاز است واگر با تدریج باشد -یعنی همان طور که مردم نزد اساتید می آموزند، پیامبر ص نیز زبان را از جبرئیل آموخته است- این مسئله ای است که برای همه مردم ممکن است واشکالی در آن نیست. سرعت یادگیری نیز به حسب هر فردی است. ولی از حالت طبیعی بیرون نمی رود و به حد اعجاز کشیده نمی شود.
اگر قبل وبعد پیامبری باشد، مسئله طبیعی است وتوانایی پیامبر ص برای این مطلب، بزرگ تر از توانایی هر مخلوق دیگری -بشر یا غیرآن- می باشد؛ به این خاطر که توانایی های عقلی ایشان ع کامل است.
در هر حال، خواندن ونوشتن پیامبر به زبان قومش یا به برخی از زبان ها مسئله امکان پذیری است. ولی اشکال این است که شناخت پیامبر نسبت به همه زبان ها یا 10ها زبان -همان طور که تعبیر برخی از روایات است- مسئله ای است که فقط با معجزه بودن امکان پذیر است. معجزه نیز در هنگام ضرورت است ودر همه حال نمی باشد.

(سخن دوم در مورد روایت امام رضا ع در باب امی بودن رسول الله ص ودانستن 72 زبان و... را در قسمت بعدی می آوریم.)
(مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)


(سخن دوم در مورد روایت امام رضا ع در باب امی بودن رسول الله ص ودانستن 72 زبان و... را بیان می کنیم:)
روایاتی وجود دارد که با روایات اینکه پیامبر با 73 زبان می خواند ومی نوشت، در تعارض است. 
برخی از این روایات تصریح دارد که پیامبر ص می خواند ونمی نوشت. از جمله این روایات:
علل الشرائع - الشيخ الصدوق ج1 ص125 – 126: أبى رحمه الله قال حدثنا سعد بن عبد الله قال : حدثني معاوية بن حكيم عن أحمد بن أبي نصر عن بعض أصحابه عن ابن عبد الله (ع) قال:  "كان مما من الله عز وجل على رسول الله صلى الله عليه وآله انه كان يقرأ ولا يكتب ، فلما توجه أبو سفيان إلى أحد كتب العباس إلى النبي صلى الله عليه وآله فجاءه الكتاب وهو في بعض حيطان المدينة فقرأه ولم يخبر أصحابه وأمرهم ان يدخلوا المدينة فلما دخلوا المدينة أخبرهم"
امام صادق ع فرمود: "جزو منت های خداوند عزوجل به رسول الله ص این بود که ایشان می خواند ونمی نوشت. زمانی که ابوسفیان به یکی از نامه های عباس به پیامبر ص باخبرشد ونامه به پیامبر داده شد، ایشان در(کنار) برخی از دیوارهای مدینه بودند وآن را خواندند ویارانش را از آن خبر دار نکردند وبه آنان دستور داد که وارد مدینه شوند. زمانی که وارد مدینه شدند، آنان را باخبر نمود"

حدثنا محمد بن الحسن رضي الله عنه قال : حدثنا سعد بن عبد الله قال حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسين بن سعيد ومحمد بن خالد البرقي عن محمد ابن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله " ع " قال :  "كان النبي (ص) يقرأ الكتاب ولا يكتب"
امام صادق ع فرمود: "پیامبر ص نوشتار می خواند ونمی نوشت"
أبى رضي الله عنه قال حدثنا سعد بن عبد الله قال حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى عن أحمد بن محمد بن أبي نصر ، عن أبان بن عثمان ، عن الحسن بن زياد الصيقل  قال : سمعت أبا عبد الله يقول: "كان مما منَّ الله عز وجل به على نبيه صلى الله عليه وآله انه كان أمياً لا يكتب ويقرأ الكتاب"
حسن بن زیاد صیقل می گوید: از امام صادق ع شنیدم که فرمود: "از منت های خداوند عزوجل به پیامبرش ص این بود که اُمی بود ونمی نوشت ونوشتار را می خواند."

این روایات صریح است که پیامبر ص نمی نوشت، ولی می خواند. 
با این حال این روایات با بقیه روایات معارض است. مانند این روایت:
الكليني: وعَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه (ع) قَالَ:"كَانَ عَلِيٌّ (ع) كَثِيراً مَا يَقُولُ مَا اجْتَمَعَ التَّيْمِيُّ والْعَدَوِيُّ عِنْدَ رَسُولِ اللَّه ص وهُوَ يَقْرَأُ - إِنَّا أَنْزَلْنَاه بِتَخَشُّعٍ وبُكَاءٍ فَيَقُولَانِ مَا أَشَدَّ رِقَّتَكَ لِهَذِه السُّورَةِ فَيَقُولُ رَسُولُ اللَّه ص لِمَا رَأَتْ عَيْنِي ووَعَى قَلْبِي ولِمَا يَرَى قَلْبُ هَذَا مِنْ بَعْدِي فَيَقُولَانِ ومَا الَّذِي رَأَيْتَ ومَا الَّذِي يَرَى قَالَ فَيَكْتُبُ لَهُمَا فِي التُّرَابِ  تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ والرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ"
امام صادق ع فرمود: "علی ع زیاد این سخن را می فرمود: تیمی وعدوی نزد رسول الله ص جمع نمی شدند، مگر اینکه ایشان با خشوع وگریه (سوره) انا انزلناه را می خواند. می گفتند: چه قدر با این سوره رِقّت دارید. رسول الله ص فرمود: به خاطر چیزی که چشمم دید ودلم درک کرد وبه خاطر چیزی که دل این، بعداز من می بیند. گفتند: چه چیزی دیدی وچه چیزی دید؟ راوی می گوید: برایشان در خاک نوشت: "در آن(شب‏)فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، براى هر كارى(كه مقرّر شده است‏)فرود آيند"

این روایت صراحت دارد که پیامبر به عربی می نوشت. می توان بین همه این روایات این گونه جمع کرد که پیامبر ص نوشتن می داست، ولی بالفعل ننوشت مگر در برخی جاها. یا اینکه روایات نفی نوشتن حمل بر تقیه می شود. والله العالم.
خلاصه اینکه اشکالی ندارد که پیامبر ص به عربی می خواند ومی نوشت. ولی اشکال این است که ایشان 73 زبان یا همه زبان ها را نمی دانست. این سخن را نمی توان گفت، مگر به صورتی که در نکته سوم وچهارم می آید.
(مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)


(سخن سوم وچهارم در مورد روایت امام رضا ع در باب امی بودن رسول الله ص ودانستن 72 زبان و... را بیان می کنیم:)
منظور از 73 زبان، زبان هایی است که در زمان دعوت رسول الله ص بود و رسول الله ص نسبت به آن مسئله بالفعل علم نداشته است. 
بلکه خداوند متعال زبانی را که به آن برای تبلیغ رسالت نیاز دارد، به صورت اعجاز به او می آموزد. سخن در مورد معجزه موقت با سخن در معجزه همیشگی تفاوت دارد. 
شاید فردی بگوید که دانستن 70 زبان برای مردم معمولی مسئله ممکنی است؛ پس چرا شما اصرار دارید که این مسئله معجزه گونه ای است. 
مخصوصاً اینکه رسول الله ص کامل ترین عقل وذهن را داشت وانسانی با او مساوی نبود. 
در پاسخ به چنین فردی می گوییم: بله، این مسئله برای فردی مثل رسول الله ص امکان دارد. ولی همه ما می دانیم که رسول الله ص این مسئله را از معلمی آموزش ندیده است وتاریخ مسئله آموزش دیدنِ زبان ها توسط رسول الله ص را برای ما نقل نکرده است واین به این معناست که این زبان ها را با آموزش طبیعی کسب نکرده است. در نتیجه مسئله به صورت وحی یا الهام بوده است واین به معنای عامش همان معجزه است وما معجزه را انکار نمی کنیم.ولی می گوییم که معصوم به صورت همیشگی به آن متصف نمی باشد ومعجزه برای خودش قوانین وضرورت هایی دارد. همچنین این چنین معجزه ای در امامت معصوم شرط نیست.

گاهی اوقات رسول الله ص به غیر عربی سخن نمی گفت، ولی سخنش برای اهل هر زبانی به زبان خودشان ترجمه می شد. همان طور که در این روایت است:
حدثنا محمد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقاني رضي الله عنه قال : حدثنا أبو العباس أحمد بن إسحاق الماذراني بالبصرة قال : حدثنا أبو قلابة عبد الملك بن محمد قال حدثنا غانم بن الحسن السعدي قال : حدثنا مسلم بن خالد المكي عن جعفر ابن محمد عن أبيه عليهما السلام قال: "ما أنزل الله تعالى كتاباً ولا وحياً إلا بالعربية فكان يقع في مسامع الأنبياء عليهما السلام بألسنة قومهم وكان يقع في مسامع نبينا بالعربية فإذا كلم به قومه كلمهم بالعربية فيقع في مسامعهم بلسانهم وكان أحدنا لا يخاطب رسول الله بأي لسان خاطبه إلا وقع في مسامعه بالعربية كل ذلك يترجم جبرئيل ع عنه تشريفا من الله عز وجل له" علل الشرائع ج1 ص 126
امام باقر ع فرمود: "خداوند متعال هر کتاب و وحی ای را فقط به عربی فرستاد. این مطلب با زبان قوم پیامبران ع در گوششان قرار داده می شد ودر گوش پیامبر ما به عربی قرار داده شده است. زمانی که با قومش سخن می گفت، با آنان به عربی سخن می گفت ودر گوششان با زبان خودشان قرار داده می شد و هرکدام از ما رسول الله را با هر زبانی مورد خطاب قرار می داد، در گوش ایشان به عربی قرار داده می شد. همه این ها را جبرئیل ع به خاطر شرافت خداوند عزوجل نسبت به پیامبر ترجمه می کرد."
این مسئله قطعاً معجزه است وعلاوه بر این با توجه به آخر روایت بالا، این مسئله از اختصاصات رسول الله ص بود. حتی با توجه به روایت، دلالتی ندارد که دانستن زبان ها شرط امامت معصوم است.
(در قسمت بعد روایاتی را که در مورد رسول الله ص می باشد، مورد بررسی قرار می دهیم.)
(مضمون پیام فیس بوک شیخ ناظم عقیلی)
ادامه دارد...