Logo

جواب منیر 4 پرسش 310 : اگر بگویی «هر چیزی برای تو پاک است مگر آن که نجس بودن آن به عینه برای شما روشن شود»، این یک قانون شرعیِ عام است که قوانین زیادی را شامل می‌شود...

سید بزرگوار ما! سلام علیکم.
از شما شنیده‌ام که فرمودید شما از مراجع به قرآن داناتری. من درباره‌ی قرآن سؤالی دارم که پاسخی از مراجع برایش به دست نیاورده‌ام و امیدوارم از شما جواب بگیرم؛ چرا که شما از آنها به قرآن داناتری.
سؤال: خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ)،(1)

(و ما قرآن را که بيان‌کننده‌ی هر چيزی است بر تو نازل کرده‌ايم).

آیه می‌فرماید خداوند قرآن را برای تبیین و توضیح هر چیزی نازل کرده است و حال آن که من همه چیز را در قرآن نمی‌یابم. اگر قرآن بیانگر همه چیز است، باکتری‌ها درکجای قرآن امده است؟ قطار کجای قرآن است؟ یا کجا می‌توانم از قرآن چیزی درباره‌ی سازه‌های چوبی پیدا کنم؟ این هم یک چیز است، و قرآن هر چیزی را بیان نموده!
آقای ما! از شما خواهش می‌کنم که برایم روشن نمایی چگونه قرآن همه چیز از امور دنیا و آخرت را توضیح داده و تبیین نموده است (عذر می‌خواهم! احادیث زیادی وجود دارد که من آنها را ذکر نکرده‌ام و این احادیث بر شمولیت قرآن کریم بر تمام احکام و معاملات دلالت دارد و طبعاً ما آنها را در قرآن نمی‌یابیم. پاسخ سریع را خواهشمندم).

با تشکر از شما. خداوند ما را از پیروان شما قرار دهد.

هاشم العلوی - کویت

خداوند متعال می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

(وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَـؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ)(2)

(و روزی باشد که از هر امتی شاهدی از خودشان علیه‌شان برانگيزيم و تو را بياوريم تا علیه آنان شهادت دهی و ما قرآن را که بيان‌کننده‌ی هر چيزی و هدايت و رحمت و بشارتی برای مسلمانان است بر تو نازل کرده‌ايم).

و نیز می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُواْ أَن لَّوْ يَشَاء اللهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا وَلاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُواْ تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِّن دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللهِ إِنَّ اللهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ)(3)

(و اگر قرآنی بود که کوه‌ها با آن به جنبش درآيند يا زمين پاره‌پاره شود يا مردگان را به سخن آورد، جز اين قرآن نمی‌بود، که همه‌ی کارها از آنِ خدا است. آيا مؤمنان هنوز ندانسته‌اند که اگر خدا می‌خواست همه‌ی مردم راهدايت می‌کرد؟ و کافران را پيوسته به سبب اعمال‌شان حادثه‌ای رسد يا آن حادثه در نزديکی خانه‌هايشان فرود آيد تا آنگاه که وعده‌ی خدا فرا رسد؛ زيرا خداوند خُلف وعده نمی‌کند).

قبل از این که درباره‌ی قرآن و این که چگونه بیانگر هر چیز دنیوی و دینی است بحث کنیم، باید شرح قانون کلّی و کلان را مد نظر قرار دهیم که ذیل آن فروعات بسیار یا حتی قوانین جزئی فراوانی مندرج می‌باشد و این قانون به مثابه شرح و بیان آن فروعات یا قوانین جزئی به شمار می‌رود. به عنوان مثالی بر این مطلب، می‌گویم:

اگر بگویی «هر چیزی برای تو پاک است مگر آن که نجس بودن آن به عینه برای شما روشن شود»، این یک قانون شرعیِ عام است که قوانین زیادی را شامل می‌شود؛ از جمله آب مجهول الحالِ در راه، پاک است.ظرف مجهول الحال که بر روی زمین افتاده، پاک است و حصیر مجهول الحال که در خیابان یا حیاط خانه افتاده، پاک است. به همین ترتیب شما می‌توانی قوانین و فروعات زیادی از این قاعده‌ی کلّی استخراج نمایی.

در زمینه‌ی علوم شناخته شده‌ی مادی هم اگر بگویی «هر کنشی، واکنشی دارد» این یک قانون عمومی فیزیکی است که قوانین بسیار زیادی از آن منشعب می‌شود؛ از واکنش ناشی از برخورد اتم‌ها و اجزای آنها در قوانین اصطکاک گرفته، تا قوانین پرواز و قوانین بسیار زیادی که همگی آنها ذیل این قانون کلان یعنی «هر کنشی، واکنشی دارد» قرار می‌گیرند.

حال به قرآن باز می‌گردیم و بیان می‌کنیم چطور قرآن همه چیز را بیان کرده و قرآن در کجا همه چیز را تبیین نموده است؟

بحث ما حداقل دارای دو جهت خواهد بود: بُعد دینی و بُعد دنیوی. در بعد دینی، قرآن عقیده‌ای که موجب نجات می‌شود را عطا فرموده است؛ که همان حاکمیت خدا و وجود جانشین خدای سبحان می‌باشد که مردمانِ بر روی زمین در همه‌ی زمان‌ها با آن آزموده می‌شوند و دینی که در هر زمان، زیر بالِ خلیفه‌ی خدا گردآوری و استقرار یافته است و نجات در پیروی از او و عمل به دستورات او می‌باشد:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 (وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً)(4)

(و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين خليفه‌ای قرار می‌دهم).

به همین صورت قرآن قوانین کلّی عبادت را بیان نموده است. نماز عبارت است از قرائت قرآن و رکوع و سجود و بیان نموده است که روزه، ترک شهوات در ماه رمضان می‌باشد. به همین منوال قرآن قوانین کلّی را تبیین نموده و آن‌چه در خصوص عبادات فوق‌الذکر باقی می‌ماند از آن‌چه خلیفه‌ی خداوند در زمینش، سنّت (اجرا) می‌کند، برگرفته می‌شود.

اما در مورد آن‌چه به امور دنیوی اختصاص دارد نیز قرآن به عنوان مثال یک قانون عمومی و کلّی را بیان نموده است؛ این که عالم اجسام جملگی به قدرت نخستینی که از آن آفریده شده و همواره به آن وابسته و قائم به آن می‌باشد، باز می‌گردد:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّوَرِ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ)(5)

(و او کسی است که آسمان‌ها و زمين را به حق بيافريد و روزی که بگويد: موجود شو، پس موجود می‌شود. گفتار او حق است و در آن روز که در صور بدمند فرمان‌روايی از آنِ او است. دانای نهان و آشکار و او حکيم و آگاه است)

و در نتیجه قرآن بیان کرده است که ماده‌ی جسمانی به نیرو یا انرژی باز می‌گردد همان‌طور که ما ماده را چیزی جز تراکم انرژی تعریف نمی‌کنیم. اکنون پس از گذشت بیش از هزار سال، این موضوع از طریق نظریه‌ی نسبیت خاص اینشتین و به واسطه‌ی تجارب آزمایشگاهی و تبدیل ماده به انرژی و برعکس، آشکار شده است.

این یک قانون عام و کلّی است که بر عالم جسمانی حکم‌فرما است و قوانین بسیاری زیرمجموعه‌ی آن می‌باشند.

بنابراین «بیان همه چیز» (تبیان کل شیء) در قرآن وجود دارد؛ چه بیان این عالم جسمانی و هر آن‌چه در آن است باشد و چه بیان امور دینی. آن‌چه شما در پرسش از مثال‌های مادی اشاره نموده‌ای به عنوان یک سری جزئیات، در ذیل بیان کلّی و عامِ قرآن برای این عالم مادی، جای می‌گیرد؛ قانون کلّی‌ای که بر وجود، بقا و ترکیب آن‌ها حکم می‌راند. امیدوارم بین «شرح تفصیلی» و «بیان» که مورد نظر ما می‌باشد خلط مبحث نشود. آن‌چه از امور مادی که شما در سؤالت به آنها اشاره نموده‌ای در قرآن موجود نیست؛ چرا که قرآن کتاب ذکر و احصاء (اشاره‌ی جزئی) موجودات در عوالم ملک و ملکوت نیست و کتاب إحصاء (سرشماری) کتابی جز قرآن می‌باشد. خداوند متعال می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ)،(6)

(به یقین ما مردگان را زنده می‌کنيم و هر کاری را که پيش از اين کرده‌اند و هراثری را که پديد آورده‌اند، می‌نويسيم و هر چيزی را در امام (کتاب) مبين شمار کرده‌ايم).

به تفاوت این آیه با آیه‌ای که مدّ نظر ما است توجه کنید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ)،

(و ما قرآن را که بيان‌کننده‌ی هر چيزی است بر تو نازل کرده‌ايم).

بین «برشمردن همه چیز» (احصاء کل شیء) و «بیان همه چیز» (تبیان کل شیء) تفاوت بسیاری وجود دارد. بنابراین بیان موجودات در قرآن، ضمن بیان کلّی عوالم خلق و حقیقت آنها مندرج می‌باشد و ناتوانی مردم از درک این قانون کلّی دلیل بر عدم وجود آن نیست ؛بلکه از قصور و ناتوانی آنها از درک و فهم آن قوانین نشأت می‌گیرد. ریشه‌ی این قصور هم به خود آنها باز می‌گردد چرا که آنها در ذات و فطرت خود، از قدرت درک این بیان که در قرآن وجود دارد، برخوردار می‌باشند.

در حقیقت ایمان آنها آمیخته با شک و تردیدی است که باعث می‌شود دست کم از تدبّرِ صادر شده دور بمانند؛ حتی اگر ادعای ایمان به منبع را داشته باشند. مثلاً وقتی قرآن بیش از هزار سال است که با این سخن خداوند متعال بر آنها بانگ می‌زند که

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ)،(7)

(و زندگانی اين دنيا چيزی جز لهو و لعب نيست و اگر بدانند سرای آخرت، سرای زندگانی است)

و هرگاه انبیا و اوصیا به ایشان می‌گویند که شما در این دنیا در وهم و پندار زندگی می‌کنید و حقیقت، حیات اخروی است، مردم به آنها می‌خندند و ایشان را به استهزا می‌گیرند.

آری، کسانی که در زمان آنها هستند، با گستاخی بر ایشان می‌خندند؛ چرا که اصولاً آنها را دروغ می‌شمارند و کسانی هم که پس از آنها می‌آیند، روایات‌شان را با این بهانه که نامعقول است و عقل آنها را نمی‌پذیرد، رد می‌کنند. بنابراین مردم (اخبار) غیب را نمی‌پذیرند زیرا آنها به غیب ایمان ندارند و فقط به این اجسام مادی ایمان و اعتقاد دارند.

لذا شما می‌بینی که مردم آن‌چه را که از انبیا و اوصیا و قرآن آمده و می‌آید مبنی بر این که دنیا دارِ گذر است و ماده‌ی جسمانی، خواب و خیالی بیش نیست و آخرت، حقیقتِ پایدار و ثابت است را تصدیق نمی‌کنند، در حالی که اگر یک آزمایشگاه تجربی مثلاً آزمایشگاهی در اروپا اعلام کند که ماده وهم و پندار است و موجودیّت ندارد و آن‌چه وجود دارد فقط نیرویی واحد می‌باشد و ماده، تراکم انرژی‌ها است که در اصل به یک انرژی واحد باز می‌گردد، این خبر را با آغوشی باز می‌پذیرند و باور می‌کنند، حتی اگر نتوانند آن را در ذهن خود حلاجی کرده یا درک نمایند. آنها به عنوان مثال، به فیزیک‌دان‌ها و سخنان‌شان باور دارند چرا که آنها در گذشته تطبیقی بر کلام ایشان در این عالم جسمانی را درک کرده‌اند حال آن که کلام انبیا و اوصیا غیبی است و در بسیاری از موارد، از این عالم مادی و جسمانی به دور بوده و مستلزم آن است که مردم به غیب و نیروی غیبیِ حقیقی ایمان و اعتماد داشته باشند تا آثار آن را به عینه لمس کنند. به عبارت دیگر در اینجا، باور و اطمینان داشتن، از اثر و نتیجه پیشی می‌گیرد؛ این در حالی است که مردم، آثار جسمانیِ عالم مادیِ جسمانی را لمس کرده و سپس به آن اطمینان یافته‌اند. از آنجا که تمام همّ و غم مردم متوجه این عالم است و غیر از آن چیز دیگری نمی‌بینند، نتیجه آن می‌شود که به ماده و طبیعت ایمان می‌آورند ولی غیب را باور ندارند و یا با ایمانی ضعیف و لرزان به آن می‌گروند و باز هم سعی می‌کنند که از طریق نشانه‌های مادی ملموس، آن را در درون خویش ایجاد یا تقویت کنند. چنین ایمانی می‌شود نصف، رُبع یا یک دهم ایمان ولی هرگز ایمان کامل به غیب نخواهد بود؛ چنین ایمانی به اثر مادی ملموس یا معجزه یا چیزی که آن را کرامت می‌نامیم، آمیخته خواهد بود.

متأسفانه انتخاب اکثر مردم که گویی تغییر و تبدیلی هم در آن راه ندارد، همین عالم جسمانی و آن‌چه در آن است، می‌باشد. حتی اگر آنها بخواهند ایمان به غیب را برگزینند، این ایمان‌آوردن را از طریق همین عالم جسمانی صورت می‌دهند؛ لذا آن‌گاه که مصرّانه می‌خواهند معرّف غیب، یک معجزه‌ی مادی باشد، در تناقض بزرگی گرفتار می‌شوند. حتی در بسیاری مواقع اصرار می‌ورزند که این معجزه، چیره و قاهر باشد و تأویل و تشکیک در آن راه نداشته باشد. بنابراین آنها می‌خواهند غیب را به جسمانیّت محض تبدیل کنند؛ لذا در عرصه‌ی ایمان مورد ادعای‌شان، ایمان به غیب، صفر است و با این حال آنها این درخواست خود برای ایمان آوردن به غیب را صحیح و شرعی برمی‌شمارند. حال آیا متوجه تناقض آشکار در آن‌چه آنها می‌طلبند و آن‌چه خدا از آنها طلب می‌کند ـ‌یعنی ایمان به غیب‌ـ می‌شوید؟ اگر فهمیده باشیم که خدای سبحان و متعال همان غیب حقیقی است و در احوال این افراد نیز نیک بنگریم، درخواهیم یافت که اینها همگی بت پرستِ صد در صد هستند. آنها خود را مقیّد به عبادت این بت بزرگ‌تر یا همان عالم مادی، کرده‌اند.

آری، استثناهایی هم وجود دارد. آنها گروهی اندک ‌شمارند که غیب و حقیقت را یاری رساندند و آثار و نتایج آن را در خودشان و در آفاق مشاهده کردند. حتی گویی من از همه‌ی اینها می‌شنوم که می‌گویند: «ای کاش قوم من می‌دانستند» (یا لیت قومی یعلمون). بنابراین واقعیت تلخی که انسانِ مدعیِ ایمان باید به آن معترف و با آن مواجه شود تا حقیقت را بشناسد این است که وی فاقد ایمان ناب و خالص است و ایمان او اگر درصدی از ایمان به غیب را داشته باشد آمیخته با شک و تردید است و مادام که به مصدر شک داشته باشد، استفاده و بهره‌گیری از صادر شده، ناممکن است.

آری، این همان واقعیتی است که نفس‌های انسان‌های زیادی که مدعی ایمان هستند بر آن سرشته شده است. برای من اهمیتی ندارد که آنها به طور علنی به این موضوع اعتراف کنند یا انکارش نمایند. آنها به وجود خوراک و نوشیدنی، به وجود آمریکا و به وجود بمب اتمی ایمان دارند و به وجود این عالم جسمانی هزار بار بیش از ایمان‌شان به وجود خدای سبحان و متعال ایمان و اطمینان دارند. این واقعیت و دَرد است. اگر آنها خودشان با این موضوع روبه‌رو نشوند و خودشان آن را تشخیص ندهند و آشکارش نسازند، دارویی نخواهند یافت و هرگز از این بیماری سخت و مزمن شفا پیدا نخواهند کرد).

اگر این گفتار قاطع و روشن‌گر بر روی سنگ گذاشته شود، از هم می‌شکافد و آبی از آن خارج می‌گردد که دل‌های تشنه را سیراب می‌سازد و از حالت خشک‌سالی علمیِ الهی که در طول غیبت کبری امام مهدی (ع) گرفتارش بوده است، حیات می‌بخشد؛ آب مردمان که در زمین فرو رفته است و خداوندی که قدرتش چیره و رحمتش همه چیز را فرا گرفته است، به فضل خویش بر ما منّت می‌گذارد و آب روان و گوارای احمدالحسن (ع) وصی و فرستاده‌ی امام مهدی (ع) را برای ما می‌آورد تا جان‌های خشک و بی‌حاصل را با نور خداوند سبحان و بخشش عظیم او به سبزه‌زاری حاصل‌خیز تبدیل نماید.

و پایان دعای‌مان این است:

الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا آن هدانا الله سبحانه، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلّم تسلیما

سپاس خدایی را که ما را به این راه رهبری کرد و اگر خداوند سبحان ما را رهبری نکرده بود راه خویش را نمی‌یافتیم، و سلام و صلوات کامل خداوند بر محمد و آل محمد، ائمه و مهدیین باد!

هیأت علمی انصار امام مهدی (ع) (خداوند در زمین تمکینش دهد)

پنج‌شنبه، 27 ربیع‌الاول 1432 هـ.ق.

منابع:

1- نحل: 89.

2 - النحل: 89.

3 - الرعد: 31.

4 - بقره: 30.

5 - الانعام: 73.

6 - یس: 12.

7 - العنکبوت: 64.

استاد زکی انصاری