Logo

جواب منیر 4 پرسش 322 : در خصوص صدای زن و این که آیا زن می‌تواند با مردان سخن بگوید و وی بر چه اسلوبی باید با مردان هم‌کلام شود...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، اللهم صل علی محمد و آله الائمة و المهدیین و سلم تسلیماَ.

سرور و مولایم! ای حجت! سلام بر تو و بر وصی و فرستاده‌ی تو سید احمدالحسن و سلام بر مردان و زنان مؤمن انصار پر خیر و برکت و رحمة الله و برکاته.

چند اشکال دارم، خدا شما را توفیق دهد:

اول: به خدا از خودم پناه می‌برم، من در تالار انصار امام مهدی (ع) بسیار حضور دارم و نظرات زیادی از مخالفینی که مایک را به دست می‌گیرند، شنیدم و شنیدم که پدرم و حبیبم امام احمد (ع) گفته است صدای زن «عورت» نیست، والله العالم. سرور و مولایم! جانم فدای خاک پایت باد! همّ و غمّ من این است که خداوند بر من خشم نگیرد و در هیچ کاری تو را نافرمانی نکنم یا مانعی در مسیر کسی که در پی هدایت است نباشم. در پاسخ‌گوییِ کسی که مستحق جواب شما نیست، اختیار با شما است.
دوم: تفاوت بین رسالت و ولایت چیست؟ سرورم! شما در کتاب متشابهات بیان داشته‌ای که نخستین مهدیین، هر دو منزلت را دارا می‌باشد. این به چه معنا می‌باشد؟
سوم: آیا برای زن جایز است که به اختیار خود و بدون اطلاع دادن به خانواده‌اش، مردم را به این دعوت مبارک فرا خواند؟ یا این که باید محرمی همراه او باشد یا باید اجازه بگیرد؟
چهارم: این که فاطمه (ع) همان انجیر در سوره‌ی «التین و الزیتون» است، چه معنایی دارد؟
پنجم: معنای این آیه چیست؟ و «أوسطهم» چه کسی بوده است؟

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ * فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ * فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ * أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ * فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ * أَن لَّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ * وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ * فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ * قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ * قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ *فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ *قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ * عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ * كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ)،(1 )

(پس شب هنگام که به خواب بودند آفَتی از جانب پروردگارت آمد * و بستان‌ها سياه شد * و سحرگاهان يکديگر را ندا دادند: * اگر می‌خواهيد ميوه بچينيد، بامدادان به کشتزار خود برويد * به راه افتادند و آهسته می‌گفتند: * که امروز نبايد بينوايی به بستان شما درآيد * صبح‌گاهان با اين آهنگ که می‌توانند بينوا را منع کنند، بيرون شدند * چون بستان‌های خود را ديدند گفتند: راه را گم کرده‌ايم * نه، ما از حاصل محروم شده‌ايم * نيک‌مردشان گفت: شما را نگفتم؟ چرا خدا را تسبيح نمی‌گوييد؟ * گفتند: منزّه است پروردگار ما، ما ستم‌کار بوديم * پس زبان به ملامت يکديگر گشودند * گفتند: وای بر ما! ما مردمی سرکش بوده‌ايم * باشد که پروردگار ما در عوض، چيزی بهتر از آن، ما را ارزانی دارد. ما به پروردگار خود روی آورده‌ايم * اينچنين است عذاب و اگر بدانند، عذاب آخرت بزرگ‌تر است).

ششم: بین مسلمان و مؤمن چه تفاوتی وجود دارد؟ آیا این دو، انواع و اقسامی با رتبه‌های متفاوت دارند؟ همان‌طور که سرور و مولایم در متشابهات بیان داشته است، آیا «الدنیا سجن المؤمن» (دنیا زندان مؤمن است) برای مومنین مختلف تفاوت می‌کند؟

خداوند از محمد و آل محمد (ع) شما را برترین پاداش‌ها عطا فرماید. اگر این نامه به دست سرورم احمد (ع) برسد که خدا را شکر و سپاس می‌گویم، و اگر این برادران انصار باشند که به آن پاسخ خواهند گفت، ان شاء الله که خیر است. خداوند آنها را بر انجام کارهای مورد رضایتش و خدمت در پیشگاه ولیّ ـ‌احمد (ع)ـ‌ توفیق دهد.

زینب ـ امارات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

و الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

پاسخ اول: در خصوص صدای زن و این که آیا زن می‌تواند با مردان سخن بگوید و وی بر چه اسلوبی باید با مردان هم‌کلام شود، در قرآن به روشنی آمده است. حق تعالی می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا)،(2 )

 (ای زنان پيامبر، شما همانند ديگر زنان نيستيد، اگر از خدا می‌ترسيد پس به نرمی سخن مگوييد تا آن مردی که در قلبش مرضی هست به طمع افتد و سخن پسنديده بگوييد).

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللهِ عَظِيمًا)،(3 )

(و اگر از زنان پيامبر چيزی خواستيد، از پشت پرده بخواهيد. اين کار، هم برای دل‌های شما و هم برای دل‌های آنها پاک دارنده‌تر است. شما را نرسد که پيامبر خدا را بيازاريد و نه آنکه زن‌هايش را بعد از وی هرگز به زنی گيريد اين کارها نزد خدا گناهی بزرگ است).

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا)،(4 )

(پس ای زن، بخور و بياشام و شادمان باش و اگر از آدميان کسی را ديدی، بگوی: برای خدای رحمان روزه نذر کرده‌ام و امروز با هيچ بشری سخن نمی‌گويم).

این آیات به وضوح جایز بودن سخن گفتن زن با مرد را نشان می‌دهد ولی با شرطی که آن را ان شاء الله بعداً بیان خواهم کرد. آیه‌ی آخر دلالت روشنی دارد بر این که مریم (ع) با آنها سخن می‌گفت و در گفت‌و‌گوی او با آنها مانعی نبوده اما وی، فقط اکنون از سخن گفتن با آنها امتناع ورزیده بود زیرا او روزه نذر کرده بود و بنابراین فقط در آن هنگام با کسی از آنها سخن نگفت، همان‌طور که آیه نشان می‌دهد.

در ضمن اگر شما سیره‌ی زهرا (ع) و زینب (ع) را مطالعه کنی، درمی‌یابی که آنها سخن گفته‌اند و از حق جانشینان خدا بر زمینش دفاع کرده‌ و با طاغوتیان و هواداران آنها مواجه شده‌اند. حتی حضرت زهرا (ع) به جهت این که مردم را بر ضد طاغوتیانی که خلافت خدا در زمینش را غصب کرده بودند تحریک نمود، بسیار اذیت شد؛ خواستند خانه‌اش را به آتش بکشند و او و فرزندانش را بکشند. آنها به خانه‌ی حضرت حمله بردند و پهلویش را شکستند. دردها و دردمندی‌های آن حضرت، ایشان را از تداوم دفاع از حق باز نداشت تا این که آن حضرت (ع) به شهادت رسید. موضع‌گیری‌های زینب (ع) نیز در جریان واقعه‌ی کربلا و قبل و بعد از آن، مانند موضع‌گیری‌های مادرش زهرا (ع) بود.

مطلبی که باقی می‌ماند این است که زن وقتی با طاغوتیان مواجه می‌شود، قطعاً در معرض انواع آزارها و اذیت‌ها قرار می‌گیرد چرا که آنها شیطان‌اند و از نطفه‌های شیطانی و شیطان نیز آنها را تشویق و تحریک می‌کند. لذا زن مؤمن نباید به نرمی سخن بگوید و او باید در راه خدا و در مسیر رویارویی با طاغوتیان، محکم و استوار باشد و اگر یکی از آنها را دید که با عبارت‌های هرزه و بی‌شرمانه سخن گفت یا حتی سخنی ناشایست بیان کرد که شایسته‌ی گفته شدن بین مرد و زن نیست، زن باید واکنش سخت و شدیدی نشان دهد. به عنوان مثال شما در پالتاک او را مخاطب قرار بده و مثلاً بگو: «اگر تو حلال زاده بودی، جرأت نمی‌کردی یا سعی نمی‌کردی که بر زنی گستاخی به خرج دهی» یا هر عبارتی که او را خوار می‌کند، مثلاً به او بگو: «تو و امثال تو همان گونه‌اید که خدای متعال توصیف کرده است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْهُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا)،(5 )

(یا گمان کرده‌ای که بیشترشان می‌شنوند یا می‌فهمند؟ اینان چون چهارپایانی بیش نیستند، بلکه از چهارپایان هم گمراه‌ترند).

تو از چهارپا هم گمراه‌تری». تا شاید این افراد از گستاخی و جسارت‌ورزی نسبت به زنان مؤمن دست بردارند و بدانند که به حرف‌هایشان پاسخ داده می‌شود؛ چرا که اگر این عده از مجازات و عقوبت ایمن شوند، بی‌ادبی پیشه می‌کنند. آنها واهمه‌ای از توضیح شنیدن و پاسخ گرفتن ندارند بلکه باید به آنها اهانت نمود تا شاید دست بردارند؛ خداوند خوارشان کند! اصولاً اینها راهی از راه‌های شیطان هستند برای بازداشتن زنان مؤمن از جهاد و بالا بردن کلمه‌ی علیای خداوند و نیز بازداشتن آنها از ارتقا (در آسمان‌ها). شیطان که لعنت خدا بر او باد می‌خواهد هدف خبیثش را در بازداشتن زنان مؤمن از اقتدا به زهرا و زینب (ع) از طریق این ناپاکان، عملی سازد.

ای دخترم! بر من دشوار است که این افراد که بدترین خلق خدایند، با الفاظ و عبارات یا کشمکش‌هایی که اخلاقاً پذیرفته نیست و با بدزبانی و دشنام بر زنان مؤمن و پاکدامن گستاخی کنند، ولی نمی‌توانم زنان مؤمن را از اقتدا به زهرا و زینب (ع) باز دارم، بلکه باید آنها را بر پیمودن این راه مبارک تشویق کنم.

اگر هم در معرض آزار و اذیت قرار گرفتند، بهترین مایه‌ی تسلیت آنها زهرا و زینب و خدیجه و فاطمه بنت اسد و نرجس و مریم و آسیه (ع) همسر فرعون است. فهرست این زنانی که در یاری دادنِ حق موضع‌گیری‌های مبارکی از خود نشان دادند و در راه خداوند سبحان مورد آزار و اذیت قرار گرفتند، طولانی است.

پاسخ دوم: «رسالت» یعنی او با دین و برای تثیبت اعتقاد جدید فرستاده شده است. «ولایت» هم به معنای پایدار ساختن حاکمیت خدا و ولایت جانشینان خدا است.

اگر به صدر اسلام بازگردیم، آن‌چه حضرت محمد (ص) با رسالتش آورد و موضوع تبلیغ دین جدید و پایدارسازی اعتقاد به دین جدید را متحمل شد را می‌بینیم؛ یعنی آن حضرت حامل رسالت و تبلیغ و تثبیت آن بود و به ولایت اشاره می‌فرمود و در مورد آن سخن می‌گفته است ولی آن‌چه مورد تأکید قرار داشت، رسالتی بود که آن را آورده بود؛ و نیز تصحیح عقاید فاسد و نشر عقیده‌ی صحیحی که آن را به همراه آورده بود. اما سنگینی بار ولایت و حاکمیت خدا و تثبیت آن، بر دوش امام علی و فاطمه و ائمه‌ی (ع) پس از آنها بوده است.

بنابراین ولایت، بخشی از آن چیزی است که حضرت محمد (ص) در رسالت خود آورده است ولی علی و فاطمه (ع) مکلّف به تثبیت آن بوده‌اند.

حضرت محمد (ص) که رسالت اسلامی را آورد و آن را تثبیت نمود، در حقیقت خودش امام هم هست. امام علی (ع) هم که ولایت را تثبیت نمود، فرستاده‌ای از جانب حضرت محمد (ص) است و من این موضوع را در کتاب «نبوّت خاتم» شرح داده‌ام.

مهدی اوّل به طور هم‌زمان متحمّل هر دو مورد می‌باشد. اول، رسالت و تصحیح عقاید فاسد و تثبیت اعتقاد به مهدیین، و دوم تثبیت ولایت و حاکمیت خدا می‌باشد که تمامی مردم از آن منحرف گشته‌اند. همان‌طور که می‌دانید در حال حاضر هیچ کس از ولایت واقعی دَم نمی‌زد. مراجع گمراه در گذشته به زبان می‌گفتند ولی امروز ولایت و حاکمیت الهی را حتی با گفتار خود هم منکر شده‌اند. آنها مردم را به حاکمیت مردم و شورا و انتخابات تشویق می‌کنند. شیوه‌ی عملی آنها، نقض ولایت است، همان‌طور که اجماع امروز آنها بر راهکار شورا و انتخابات و وارد شدن آنها به این حیطه از طریق مقلّدانی که احزاب و مجموعه‌هایی را تشکیل داده‌اند و هر حزبی به آن‌چه با خود دارد شادمان است، پوشیده نیست.

در مهدی اول، نقش محمد و نقش علی (ع) جمع شده است؛ یعنی رسالت و ولایت. از همین رو در متشابهات آن‌چه را که برایت نقل نمودم، به رشته‌ی تحریر در آورده‌ام.

پاسخ سوم: سخن در باب رفتار و عملکرد زن در رسانیدن دین الهی به مردم، پیشتر بیان شد.

پاسخ چهارم: پیامبر خدا حضرت محمد (ص) انجیر بهشتی از میوه‌های بهشتی را خورد و خداوند از این میوه در صلب آن حضرت، نطفه‌ی فاطمه (ع) را به وجود آورد.

پاسخ پنجم:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ * وَلَا يَسْتَثْنُونَ * فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ * فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ * فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ * أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ * فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ * أَن لَّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ * وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ * فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ * قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ * قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ *فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ *قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ * عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ * كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ)،( 6)

(ما آنها را آزموديم چنان که صاحبان آن بستان‌ها را آزموديم؛ آنگاه که قسم خوردند فردا بامداد، ميوه‌ها خواهند چيد * و استثنا نکردند (ان شاء الله نگفتند) * پس شب هنگام که به خواب بودند آفتی از جانب پروردگارت آمد * و بستان‌ها سياه شد * و سحرگاهان يکديگر را ندا دادند: * اگر می‌خواهيد ميوه بچينيد، بامدادان به کشتزار خود برويد * به راه افتادند و آهسته می‌گفتند: * که امروز نبايد بينوايی به بستان شما درآيد * صبح‌گاهان با اين آهنگ که می‌توانند بينوا را منع کنند، بيرون شدند * چون بستان‌های خود را ديدند گفتند: راه را گم کرده‌ايم * نه، ما از حاصل محروم شده‌ايم * نيک‌مردشان گفت: شما را نگفتم؟ چرا خدا را تسبيح نمی‌گوييد؟ * گفتند: منزّه است پروردگار ما، ما ستم‌کار بوديم * پس زبان به ملامت يکديگر گشودند * گفتند: وای بر ما! ما مردمی سرکش بوده‌ايم * باشد که پروردگار ما در عوض، چيزی بهتر از آن، ما را ارزانی دارد.

ما به پروردگار خود روی آورده‌ايم * اينچنين است عذاب و اگر بدانند، عذاب آخرت بزرگ‌تر است).

این آیات، داستانی را نقل می‌کند که پند و اندرز بوده و بیانگر احوال کسانی است که در مقابل فرستادگان نیز می‌ایستند.

داستان: گروهی از مردم، بستانی (باغی) داشتند و می‌خواستند میوه‌ی آن را بچینند و زکاتش را نپردازند و چیزی از آن به فقیر و مسکین و محتاج ندهند. خداوند چیزی فرو فرستاد که میوه‌های آن باغ را تلف کرد و چیزی از آن باقی نگذاشت. اکنون نیز وضعیت به همین منوال است؛ مثلاً وقتی گیاهان در کشت گلخانه‌ای گاهی اوقات به دلیل کاهش دما در فصل زمستان یخ می‌زند و تمام درختان و میوه‌ها نابود می‌شود و از بین می‌رود؛ یا مثلاً هنگامی که حشراتی نظیر ملخ یا موش‌ها به مزارع حمله می‌کنند و درخت‌ها یا میوه‌ها یا هر دوی اینها را می‌خورند.

«لَيَصْرِمُنَّهَا»: میوه‌ها را خواهند چید. «صرم» به معنای قطع کردن می‌باشد.

«فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ»: زمینی که کشت آن درو شده و میوه‌ی آن چیده شده و میوه‌ای در آن باقی نمانده است که میوه‌چین آن را برداشت کند.

«قَالَ أَوْسَطُهُمْ»: عادل‌ترین آنها.

این فرجامی که به آن رسیدند، عذاب دنیوی بود که خداوند بر آنها فرو فرستاد زیرا آنها نسبت به غذای نیازمند که خداوند در اموالی که ارزانی‌شان کرده بود، قرار داده بود، بُخل ورزیدند. واقعیت آن است که عذاب دنیوی، بیهوده و عبث نازل نمی‌شود. خدای سبحان و متعال می‌داند که آنها یا برخی از آنها از این عذاب، بهره‌مند می‌شوند و پند می‌گیرند و از همین رو آن را بر ایشان فرود آورد. پندپذیری آنها پس از نزول عذاب دنیوی و نابود شدن اموال آنها واضح است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ * قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ * قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ *فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ *قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ * عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ * كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ)،

(چون بستان‌های خود را ديدند گفتند: راه را گم کرده‌ايم * نه، ما از حاصل محروم شده‌ايم * نيک‌مردشان گفت: شما را نگفتم؟ چرا خدا را تسبيح نمی‌گوييد؟ * گفتند: منزّه است پروردگار ما، ما ستم‌کار بوديم * پس زبان به ملامت يکديگر گشودند * گفتند: وای بر ما! ما مردمی سرکش بوده‌ايم * باشد که پروردگار ما در عوض، چيزی بهتر از آن، ما را ارزانی دارد. ما به پروردگار خود روی آورده‌ايم * اينچنين است عذاب و اگر بدانند، عذاب آخرت بزرگ‌تر است).

آیات، بیانگر این مطلب است که زکات باعث رشد و نمو رزق است و امتناع از پرداخت زکات و انفاق نکردن به فقیر و مسکین و یتیم، چه بسا محو شدن و نابودی رزق را به دنبال داشته باشد.

همچنین حاوی این مطلب است که عذاب دنیوی بر مردم، بعضاً در مال و منال و امور اقتصادی، هشداری برای آنها است تا شاید به سوی حق بازگردند:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ)،(7 )

(و عذاب دنيا را پيش از آن عذاب بزرگ‌تر به ايشان بچشانيم، باشد که بازگردند).

حتی گاهی اوقات به صورتی نازل می‌شود که می‌توان آن را به این صورت که عذاب نیست تأویل نمود که در این صورت از عذاب به یک پدیده‌ی طبیعی یا بحران اقتصادی یا ستاره‌ای که به طور تصادفی عبور کرده و عده‌ای از مردم را به کشتن داده، یا یک بیماری مسری که نمی‌دانند از کجا آمده و مردم را از بین برده است و یا.... یا.... یاد می‌کنند. اگر کسی می‌خواهد عذاب را به این صورت که اصلاً عذاب نیست تأویل و تفسیر کند تا فرستاده‌ای که عذاب به دلیل تکذیب او نازل شده است را انکار نماید، چیزی از حجت کم نمی‌کند ولی کسانی که می‌خواهند پند بگیرند و حق را بشناسند، آن را عذاب می‌خوانند و به نتایجی که از ظلم و ستم به چنگ آورده‌اند می‌نگرند؛ خواه این ستمگری نسبت به حجتی از حجج الهی باشد یا مخالفت با آن‌چه حجت‌های الهی از انفاق بر فقرا و پرداخت زکات آورده‌اند:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ * قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ)،

(نيک‌مردشان گفت: شما را نگفتم؟ چرا خدا را تسبيح نمی‌گوييد؟ * گفتند: منزّه است پروردگار ما، ما ستم‌کار بوديم).

آن‌چه که تبین شد، کفایت می‌کند ولی بد نیست بپرسیم چه عملی از قریش سر زده بود که خداوند این مَثَل را برای آنها به میان کشیده است؟ واقعیت آن است که آنها به جهت دعا و درخواست حضرت محمد (ص) دچار خشک‌سالی مانند خشک‌سالی دوران حضرت یوسف (ع) و درنتیجه دچار تنگدستی و گرفتاری مالی شدند. خداوند آن را نشانه‌ای از جانب خودش به شمار آورد ولی آیا قریش ـ‌چه در گذشته و چه در زمان حاضر‌ـ از این آیات پند می‌گیرند و از آنها بهره‌مند می‌شوند؟ قطعاً کسانی بوده‌اند که پند می‌گرفتند و اکنون نیز چنین افرادی هستند؛ ولی این افراد چند نفرند؟ کسانی که وقتی «اوسطهم» یعنی حکیمی از خودشان یا عاقلی که در میان‌شان است به آنها بگوید

«لَوْلَا تُسَبِّحُونَ»

(چرا خدا را تسبیح نمی‌گویید؟)

بگویند:

«سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ»

(منزّه است پروردگار ما، ما ستمکار بودیم)؟

پاسخ ششم: طبق آن‌چه بین مردم رایج است، مسلمان بر کسی که شهادتین را بگوید اطلاق می‌شود ولی معنای واقعی آن، از تسلیم شدن در برابر خدا و جانشینان او گرفته شده است و این تسلیم شدن درجاتی دارد. مؤمن یعنی کسی که خدا و جانشینان او را تصدیق می‌کند که این نیز مراتبی دارد.

شعبان الخیر 1430 هـ.ق

منابع:

1 - قلم: 19-33.

2- احزاب: 32.

3- احزاب: 53.

4- مریم: 26.

5- فرقان: 44.

6- قلم: 17-33.

7- سجده: 21.

احمد الحسن