Logo

جواب منیر 7 پرسش 808: آیا آیه‌ی وصیت با آیات ارث ‌بری منسوخ شده است؛ و سؤالات دیگر.

سلام بر باقی‌مانده‌ی آل محمد، امام احمدالحسن، وصی و فرستاده‌ی امام مهدی که خداوند در زمین تمکینش دهد! آقا و مولای من، سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. امیدوارم با پاسخ‌گویی، بر من ببخشایید؛ هر ‌چند شایستگی‌اش را ندارم؛ ولی شما بخشنده و از فرزندان بخشندگان و اهل بخشش و نیکوکاری هستید.

پرسش اول: از ابن مسکان از ابوبصیر از امام باقر(ع) یا صادق (ع)، در مورد سخن خداوند متعال:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ)

(اگر خیر و خوبی به جای گذاشتید، بر شما هنگام وفات‌تان وصیت نیکو به والدین و نزدیکان واجب است، این حقی است بر پرهیزکاران است)

فرمودند : «این آیه نَسخ شده است. آیه‌ی فرایض، که درمورد اِرث است، آن را نسخ کرده است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ)

(هر کسی آن را تغییر دهد، گناهش فقط بر گردن کسی است که آن را تغییر می‌دهد)

یعنی بر آن وصی».

پرسش 1: آیا این آیه نَسخ شده است؟ وصیتی که بر مکلف واجب است، چیست؟

پرسش 2: تفسیر این روایت چیست: به ابو عبدالله امام صادق (ع) عرض کردم: چرا قائم به این نام نامیده شده است؟ ایشان فرمود: «به این دلیل که پس از مردنش، قیام می‌کند. او به امر بزرگی بر‌می‌خیزد؛ به دستور خداوند سبحان بر‌می‌خیزد»

پرسش 3: معنی این روایت چیست: «امّت تو، قبر‌هایشان را به عنوان مسجد برمی‌گیرند».

پرسش 4: تفسیر آیه‌ی کریم چیست:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا)(1 )

(و ما جز به فرمان پروردگار تو فرود نمی‌آييم. آن‌چه پيش روی ما و پشت سر ما و ميان اين دو قرار دارد از آنِ او است و پروردگار تو فراموش‌کار نيست).

امیدارم آقا و مولای من، برای من طلب آمرزش کند؛ چرا که گناهانم رویم را سیاه کرده..... مولای من، امام احمد! بر شما و اهل بیت پاک و طاهرتان، درود و رحمت و برکات خداوند باد!

بدون نام

پاسخ پرسش 1:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

و الحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسلیماً کثیراً.

خداوند توفیق‌تان دهد و گام‌هایتان را استوار بدارد. (خیر) (خوبی) در این آیه، فقط به اموال و دارایی‌ها اطلاق نمی‌شود،(2 ) اگر آیه نسخ شده باشد، حکم نسخ آن نباید شامل اموال و املاکی که مورد تقسیم بین ورثه است، شود؛ یعنی بعد از نازل شدن آیه‌های مربوط به ارث، وصیت بر اموال و دارایی‌های مادی که بین ورثه تقسیم می‌شود، واجب نیست، یعنی وصیت بر 2/3 اموال واجب نیست؛(3 ) اما حکم آیه برای غیر از این مقدار، ساری و جاری است و امکان این ادعا وجود ندارد که (بگوییم) آیه‌های ارث، آن را نسخ کرده است.

محمد بن مسلم می‌گوید: در مورد وصیت برای وارث از ابو جعفر امام محمد باقر(ع) سؤال کردم. ایشان فرمود: «جایز است»، سپس این آیه را خواندند:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ)

(اگر خیری بر جای گذاشتند، وصیت نمودن برای والدین و نزدیکان واجب است). (4 )

هم‌چنین آیه به روشنی، برای مؤمن، وضعیت یک سومی که می تواند به آن وصیت کند را بیان می‌کند. همان‌طور که از اهل بیت آمده واجب است به آن یا به قسمتی از آن، برای خلیفه‌ی خدا در زمانش وصیت کند، بله، خلیفه‌ی خدا، اجازه دارد این واجب را ساقط کند، همان گونه که حق دارد خمس را ساقط کند چون اموالی است که به او اختصاص دارد و هر وقت بخواهد آن را ساقط می‌کند؛ این اموالی است که با آن از امّت و فقرا سرپرستی می‌کند و با آن حکم خلیفه‌ی خدا در زمینش، اجرا می‌شود.(5 )

سماعة بن مهران از امام صادق(ع) در مورد سخن خداوند عزّوجل:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ)

(وصیت کردن نیکو به والدین و نزدیکان، حقی است بر پرهیزکاران) می‌فرماید: «این چیزی است که خداوند برای صاحب‌الأمر قرار داده است»، عرض کردم: آیا این مقداری دارد؟ فرمود: «بله»، عرض کردم: چه قدراست؟ فرمود: «کم‌ترین مقدار آن یک سوم از یک سوم».( 6)

عمار بن مروان می‌گوید: از امام صادق(ع) در مورد سخن خداوند پرسیدم:

(إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ)

(اگر خیری بر جای گذاشت، وصیت کند).

فرمود: «حقی است که خدا در اموال مردم برای صاحب الأمر قرار داده است»، (راوی) می‌گوید: عرض کردم: چه مقدار؟ فرمود: «کم‌ترین مقدار آن یک ششم و بیشترین مقدار آن یک سوم است».(7 )

احمد بن محمد سیاری در کتاب تنزیل و تحریف در مورد سخن خداوند متعال «اگر خیری بر جای گذاشت، وصیت کند» می‌گوید: امام صادق(ع) فرمود: «این حقی است که خدای عزّوجل، برای صاحب الأمر از یک سوم واجب کرده است». به ایشان عرض شد: چه مقدار؟ فرمود: «کم‌ترین مقدار آن، یک سوم مال، و بقیه‌ی مال در آن‌چه میت دوست دارد (وصیت کند)».(8 )

هم‌چنین وصیت به تقوای الهی و تشویق مردم به یاری خلیفه‌ی خدا در زمینش، مخصوصاً برای کسی که فکر می‌کند سخن یا وصیت او برای بعضی از افرادی که آن را بعد از مرگش می‌خوانند، در شناخت حق و یاری خلیفه‌ی خدا، تأثیری دارد، واجب است. امیرالمؤمنین(ع) به کسی که اموالی نداشت دستور ترک کردن وصیت را نداد، بلکه به او دستور داد تا آن را ترک نکند و به تقوای الهی وصیت کند.

امام صادق(ع) از پدرش از پدرانشان از امیرالمؤمنین(ع) نقل می‌کند: «مرد فقیری نزد امیرالمؤمنین(ع) آمد. عرض کرد: ای امیرالمؤمنین(ع)، آیا وصیت کنم؟ فرمود: «به تقوای الهی وصیت کن، اما مال را برای ورثه‌ات بگذار، زیرا اندک و از بین رفتنی است، خدای عزّوجل می‌فرماید: (اگر خیری بر جای گذاشت) و تو خیری به جای نگذاشتی که به آن وصیت کنی».(9 )

اما در مورد خلیفه‌ی خدا در زمین یا رسول الله(ص) به خصوص، روشن است که او خیر زیادی بر جای گذاشته است که همان جایگاه خلافت خدا در زمینش می‌باشد،(10 ) پس از این‌که به ملأ اعلی رفت. خلیفه‌ی الهی، کسی است که راه رسیدن تکلیف به مردم است، حال چگونه نسبت به کسی که جانشین او است، وصیت نمی‌کند؟!

علاوه بر این، در این آیه دو لفظ صریح وجود دارد که وصیت هنگام مرگ را واجب می‌کند: (كُتِبَ، حقاً على) «واجب شد، حقی است بر»، پس صحیح نیست که صاحب شریعت از آن روی برگرداند، چون روی برگرداندن از آن، عملی قبیح و ناپسند می‌باشد؛(11 ) چگونه حضرت محمد(ص) از وصیت کردن هنگام وفات، روی برمی‌گرداند، با این‌که وقت کافی برای نوشتن آن داشت، حتی پس از این‌که او را از نوشتن آن جلوی مردم و شهود در روز پنج شنبه باز‌داشتند(12 ) آیا با وجود علی(ع)، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و غیر از آن‌ها، کسانی که نوشتن وصیت را تأیید کردند، رسول الله(ص) دو شاهد عادل از یاران خود نداشت؟!(13 ) آیا وقت نداشتند؟! درحالی که نزدیک سه شبانه روز وقت داشتند!

فکر نمی‌کنم، کسی که به رسول الله(ص) احترام می‌گذارد، بگوید: ایشان نوشتن «وصیت» را ترک کردند؛ نوشتاری که تا روز قیامت به بازدارنده بودن امّت از گمراهی توصیف شده است.

سخن بعضی از شیعیان که ادعای علم می‌کنند، صحیح نیست: «قطعاً، ترک کردن نوشتن وصیت بهتر است، چون افرادی که نسبت به نوشتن آن در پنج شنبه اعتراض کردند و گفتند: او هذیان می‌گوید، یا درد بر او غلبه نموده است (یعنی عمر و جماعت او) پس از وفات رسول الله(ص) (نیز) از طعنه‌زدن به سلامت قُوای عقلانی پیامبر(ص) هنگام نوشتن وصیت، دست برنمی‌داشتند، همان‌طور که در «رزیة الخمیس» (مصیبت پنج شنبه) این کار را انجام دادند».(14 )

سخن آن‌ها صحیح نیست، چون این مطلب زمانی امکان داشت حاصل شود که وصیت برای این مُعترضین، نوشته و آشکار شود، ولی اگر برای علی(ع) و یارانی که آن را قبول می‌کنند، نوشته شود، بدون این‌که برای این معترضین آشکار گردد، طعنه‌ای به رسول الله(ص) وارد نیست و در عین حال، هدف از نوشتن وصیت محقق می‌شود؛ این‌که این وصیت به افراد نسل‌های آینده این امّت برسد و تا روز قیامت، گمراهی را از این امّت نفی کند.

بله، برای این کسانی که ادعای «فقه» می‌کنند، جایز است این سخن را بگویند، به جهت دلیل آوردن برای این‌که رسول الله(ص) بر نوشتن وصیت در همان موقع اصرار نورزید، یعنی در حادثه‌ی پنج شنبه اما نه به طور مطلق و همیشگی!

این مطلبی بدیهی و روشن است! آیا کسی که نمی‌تواند یک روز از ماه رمضان را روزه بگیرد، مطلقاً از روزه گرفتن این روز دوری می‌کند، یا در روز دیگری که امکان روزه گرفتن در آن برایش وجود دارد، روزه می‌گیرد؟ آیا کسی که در مکانی، به دلیل وجود نجاست، نمی‌تواند نماز بخواند، دیگر نماز نمی‌خواند یا در مکان دیگری نماز می‌خواند؟

نوشتار رسول الله(ص) هنگام وفات (وصیت)، مسئله‌ای بسیار بزرگ‌تر از روزه و نماز است، و خداوند متعال با این سخن خود، آن را بر پیامبر واجب کرده است: (کُتِب، وحقاًعلی) (واجب است، حقی بر) و رسول الله(ص) این وصیت را این‌گونه توصیف کرده است که امّت را تا روز قیامت از گمراهی باز می‌دارد؛ حال چگونه امکان دارد رسول الله(ص) به محض این‌که گروهی به نوشتن آن در پنج شنبه اعتراض کردند، آن را به طور مطلق ترک نماید؟!

در حقیقت این مسئله‌ی بزرگ و خطرناکی است که رسول الله(ص) را به ننوشتن وصیت هنگام مرگ، متهم می‌کنند؛ زیرا این اتهام بر رسول الله (ص) وارد می‌شود که، آن‌چه خدا به او دستور داده را رها کرده است با این‌که امکان انجام و برپا داشتن دادن آن برای ایشان مهیا بوده است در حالی که خداوند نوشتن وصیت را به سرور و امام پرهیزکاران در یک آیه، دو بار واجب کرده است، با این سخن: (کتب، حقاً علی) (واجب است، حقی است).

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ)(15 )

(اگر خیر و خوبی بر جای گذاشتید، بر شما هنگام وفات‌تان وصیت نیکو به والدین و نزدیکان واجب است، (این) حقی بر پرهیزکاران است).

امروز فلانی یا فلانی می‌آید و می‌گوید: محمد، وصیتی که ثقلین را مشخص می‌کند، ننوشته است!!

چنین شخصی به راحتی رسول الله(ص) را متهم می‌کند که از خداوند سرپیچی می‌کند؛ چون تنها حدیث وصیت که روایت شده است، با هوای نفس او موافق نیست زیرا در آن، مهدیین و نام اولین آن‌ها آمده است. این‌گونه رفتار می‌کنند چون به مذاق آن‌ها خوش نمی‌آید می‌گویند: رسول الله(ص) وصیت نکرده است. آیا دنباله‌روی از هوای نفس، آشکارتر از این می‌تواند باشد؟!!

مصیبت این است که بعضی‌ها ادعا می‌کنند از مطالبی که در وصیت رسول الله(ص) که به حَسب گمان‌شان ننوشته است خبر دارند، مبنی بر این‌که وصیت، فقط تأکیدی برای بیعت غدیر و حدیث مختصر ثقلین بود؛(16 ) به همین دلیل پس از حادثه‌ی مصیبت (پنج شنبه)، ایشان(ص) اهتمامی به آن نداشت و آن را به حَسب گمان‌شان ننوشتند؛ حتی برای افراد مسکینی که آن را قبول می‌کنند، مثل عمار، ابوذر و مقداد، و حتی آن را برای علی ننوشت تا آن را به کسانی که آن را می‌پذیرند، برساند و همه‌ی آنان که در پشت‌های مردان هستند، ضایع و گم‌راه نشوند و امّت از گمراهی در امان بماند!(17 )

نمی‌دانم از کجا یقین دارند که وصیت فقط تکرار یا تأکید بر واقعه‌ی غدیر یا بقیه‌ی حوادث و سخنان پیشین رسول الله(ص) ، مثل حدیث مختصر ثقلین است ، با این‌که ایشان(ص) پیامبر و رسولی از جانب خداوند است و وحی برای او استمرار دارد، و رسالت ایشان برای هدایت مردم ، حتی در آخرین لحظات زندگیش مستمر است. آیا خدا آن‌ها را با خبر نموده است که مثلاً یک روز یا یک ماه یا دو ماه پیش از زمان وفات‌شان، چیز جدید و تفاصیل جدیدی به محمد وحی نمی‌کند، که در مورد یکی از ثقلین؛ که همان اوصیای پس از خودش با ذکر نام‌ها و ویژگی‌های بعضی از آن‌ها‌ باشد، مواردی که باعث عدم گمراهی مردم تا روز قیامت می‌شود، با این‌که این مطلب، موافق حکمت می‌باشد؟! وقتی خدا به این مدعی‌ها چیزی وحی نکرده، چگونه یقین دارند که وصیت فقط تکرار گذشته است و به همین دلیل، بر حسب گمانشان بهتر می‌بود که بعد از «رزیة الخمیس» (مصیبت پنج شنبه) وصیت نوشته نشود؟!

آیا این به آن معنا است که عمر برای رسول الله (ص) بیان می‌کند که ننوشتن وصیت در روز پنج شنبه بهتر است، همان‌گونه که کسانی به حسب گمان‌شان بیان می‌کنند که اعتراض عمر به نوشتن نوشتار وصیت، از روی توفیق و تأیید بوده است!(18 ) و شما برای رسول الله (ص) بیان می‌کنید که بهتر این است که وصیت بعد از روز پنج شنبه نیز نوشته نشود و از شعله‌ور نمودن آتش عذاب‌تان، پَروا ندارید؟! به پروردگارتان قسم می‌دهم، چه کسی پیامبر است؟! محمد بن عبدالله (ص) یا عمر و جماعت او، و یا شما که خودتان را شیعه نامیده‌اید؟!

من کسانی که این سخن را بر زبان می‌رانند، به توبه و استغفار دعوت می‌کنم؛ اگر از خداوند می‌ترسند!

علت وصیت خلیفه‌ی خدا به هنگام مرگ و حکمت آن، این است که وحی و تبلیغ برای خلیفه‌ی خدا در زمین، حتی تا آخرین لحظات زندگی‌اش ادامه دارد؛ بنابراین وصیت او آخرین چیزی است که به او وحی می‌شود و در مورد موضوع خلیفه یا خلفای خداوند بعد از او، یا اوصیای او است. به همین دلیل خدای حکیم مطلق سبحان می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَأَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ)

(بر شما واجب شده است که در هنگام وفات، اگر خیری بر جای گذاشتید، وصیت کنید‌....)

و خدا نفرموده است که وصیت کنید و تمام. به همین دلیل محمد رسول الله(ص) در «رزیة الخمیس» (مصیبت پنج شنبه) فرمود که وصیتِ زمان وفاتش بازدارنده از گمراهی است و نه چیز دیگر! چون این وصیت برای شناسایی ثقلین (به جای گذاشته شده‌ی بازدارنده از گمراهی) با نام و صفتی است که به واسطه‌ی آن، گمراهی تا روز قیامت، برای کسی که به آن مُلتزم باشد، حاصل نمی‌شود.

دوباره تأکید می‌کنم و می‌گویم: سخن رسول الله(ص) در روز رزیه (مصیبت) همان‌طور که ابن عباس این روز را به این نام، نامیده است: «کتابی بیاورید تا برای‌تان نوشته‌ای بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید»، به این معنی است که: آن‌چه از رسالتی که رسول الله(ص) که شامل مطالب قرآن و آن‌چه در مورد علی(ع) بارها، وصیت نموده است، حتی آن‌چه در مورد حسن(ع) و حسین(ع) است که با حدیث کسا و غیر آن شخصیت‌شان را مشخص نموده است،(19 ) تا روز قیامت امّت را از گمراهی باز نمی‌دارد، بلکه شناسایی دقیق ثقلین مردم را از گمراهی باز می‌دارد، که به رسول الله(ص) وحی شده است و خدا دستور داد آن را در وصیت مبارک، هنگام مرگ و پایان زندگی و رسالت مبارکش، به مردم برساند.

در پایان:

آیه‌ای وجود دارد که نوشتن وصیت را هنگام مرگ با دو کلمه‌ای که بر واجب بودن آن دلالت دارد، واجب می‌کند: (كتب، وحقاً على) (واجب است، حقی است بر....). خدای متعال می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ)(20 )

(اگر خیری بر جای گذاشتید، بر شما هنگام وفات‌تان وصیت نیکو نمودن به والدین و نزدیکان واجب است، این حقی است بر پرهیزکاران).

هر کسی که نوشتن وصیت را انکار کند، رسول الله(ص) را به معصیت متهم کرده است.

روایاتی است که دلالت بر نوشتن وصیت یا تأکید بر نوشتن وصیت توسط رسول الله(ص) هنگام وفات می‌نماید؛ مثل روایت «رزیة الخمیس» (مصیبت پنج شنبه) که در بخاری روایت شده است و آن‌چه سلیم بن قیس درکتابش روایت می‌کند.(21 )

روایاتی است که با مضمون وصیت، موافقت دارد که روایات مهدیین دوازده‌گانه می‌باشند و در کتاب‌های انصار موجود است و می‌توان به منابع آن در شیعه و اهل سنّت مراجعه نمود(22 ) هم‌چنین آن‌چه طوسی از آن‌ها(ع) روایت کرده است که اسم مهدی «احمد و عبدالله و مهدی» است(23 ) و آن‌چه اهل سنّت روایت کرده‌اند که اسم مهدی موافق اسم رسول الله است(24 ) یعنی احمد، همان‌طور که در وصیت آمده است.

وصیتِ نوشته شده‌ی هنگام وفات موجود و در کتاب غیبت طوسی روایت شده است(25 ) و (روایت) مخالفی با متن وصیت، وجود ندارد، و تمام اشکال‌هایی که برای ردّ وصیت آوردند، بیان و علت بطلان آن‌ها نیز پاسخ داده شده است.

پس از همه‌ی این‌ها، چگونه عاقل می‌تواند وصیت را ردّ کند؟! چگونه کسی که از آخرت می‌ترسد، می‌تواند وصیت را ردّ کند؟! و چگونه کسی که از خدا می‌ترسد می‌تواند وصیت را ردّ کند؟!!

پاسخ سؤال 2: به ابو عبدالله امام صادق (ع) عرض کردم: چرا قائم به این نام نامیده شده است؟ ایشان فرمود: «به این دلیل که پس از مردنش، قیام می‌کند. او به امر بزرگی بر‌می‌خیزد؛ به دستور خداوند سبحان بر‌می‌خیزد»؟(26 )

شیخ طوسی در کتاب غیبت می‌گوید:

«و اما از آنچه از اخبار روایت شده، چنین بر می‌آید که صاحب‌الزمان می‌میرد، سپس زندگی می‌کند، یا کشته می‌شود، سپس زندگی می‌کند، مانند این روایت: فضل بن شاذان از موسی بن سعدان از عبد الله بن قاسم حضرمی از ابو سعید خراسانی روایت می‌کند: به ابو عبد الله امام صادق(ع) عرض کردم: به چه دلیلی قائم به این نام نامیده شده است؟ ایشان فرمود: «به این دلیل که پس از مردنش، قیام می‌کند. او به امر بزرگی بر‌ می‌خیزد؛ به دستور خداوند سبحان بر‌می‌خیزد».

محمد بن عبد الله حمیری از پدرش از یعقوب بن زید از علی بن حکم از حماد بن عثمان از ابو بصیر نقل می‌کند: از ابو جعفر امام باقر(ع) شنیدم که می‌فرماید: «مَثَل امر ما در کتاب خداوند، مَثَل صاحب الاغ است که خداوند او را یکصد سال میرانده، سپس او را بر‌انگیخته است».

و از او از پدرش از جعفر بن محمد کوفی از اسحاق بن محمد از قاسم بن ربیع از علی بن خطاب از مؤذن مسجد احمر روایت می‌کند: از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا در کتاب خداوند، مثالی برای قائم(ع) وجود دارد؟ ایشان فرمود: «بله. آیه‌ی صاحب الاغ که او را صد سال میراند و سپس او را بر‌انگیخت».

فضل بن شاذان از ابن ابی نجران از محمد بن فضیل از حماد بن عبدالکریم روایت کرد: امام صادق(ع) فرمود: «وقتی قائم (ع) قیام کند، مردم می‌گویند: چگونه چنین می‌شود؟ در ‌حالی که روزگاران طولانی است که استخوان‌هایش پوسیده است».

سپس شیخ طوسی که خداوند رحمتش کند، تعلیقی می‌زند و می‌گوید:

«توجیه این اخبار و مشابه‌های آن، این است که بگوییم: یاد او به مرگ می‌شود، و بیشتر مردم معتقد می‌شوند که استخوان‌هایش پوسیده شده است. سپس خداوند همان‌طور که صاحب الاغ را پس از مرگ حقیقی‌اش آشکار نمود، او را آشکار می‌کند؛ این توجیهی نزدیک در تأویل این اخبار می‌باشد.

البته به اخبار آحاد (منفرد) که باعث علمی به آنچه عقل به آن گرایش پیدا کرده و اعتبار صحیح به آن سمت کشیده شده، نمی‌شود، مراجعه نمی‌گردد و اخبار متواتر که پیش‌تر بیان کردیم، این را تأیید می‌کند. بلکه واجب، توقف در این خصوص و تمسّک جستن به آنچه مشخص است، می‌باشد و ما این را فقط پس از پذیرفتن صحیح بودنشان، تأویل نمودیم؛ همان‌ کاری که در مورد نظایر آن انجام می‌دهیم و این اخبار با مخالف‌هایش در تعارض می‌باشد».(27 )

شیخ طوسی از ظاهر این احادیث و نظایرشان که در زمان خودش روایت می‌شدند، چنین می‌فهمد که شخصی به دنیا وارد و سپس کشته شده، از آن خارج می‌گردد، سپس به آن باز می‌گردد به طوری که خداوند بار دیگر او را در این دنیا زنده می‌کند و او قائم آل محمد خواهد بود (مهدی، نجات‌دهنده، رهایی‌بخش).

شیخ طوسی که خداوند رحمتش کند، در مقدمه‌ی روایات می‌گوید: «و اما آنچه از اخباری که بیان می‌کنند صاحب الزمان می‌میرد سپس زندگی می‌کند، یا کشته می‌شود سپس زندگی می‌کند» و از آنجا که شیخ طوسی، قائمِ منظور در این اخبار را امام مهدی، محمد بن الحسن(ع) فهمیده و از آنجا که ایشان بین ظاهر روایات و بقیه‌ی احادیث فهمِ سازگاری نداشته است، یک بار به تأویل پناه برده و بار دیگر به اینکه این اخبار، آحاد است و از آنها یقین حاصل نمی‌شود، و در نهایت به توقف در معنای آن!

خداوند به ایشان در همه‌ی حالت‌ها خیر دهد؛ ولی تأویل او صحیح نیست و به هیچ وجه متون پیشین، امکان پذیرش آن را فراهم نمی‌کند. چگونه قیام قائم از مرگ، صرفاً به معنای آشکار شدنش پس از مردن یادش می‌باشد؟ در ‌حالی که مثالی که خداوند در قرآن برای او زده، صاحب الاغی است که خداوند مردنش را ذکر نموده و پس از مرگش، آشکارا زنده می‌شود.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى‏ قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيي‏ هذِهِ اللهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير)(28 )

(يا مانند آن کس که به دهی رسيد؛ دهی که سقف‌های بناهايش فرو ريخته بود. گفت: چگونه خداوند اين مردگان را زنده می‌کند؟ خداوند او را به مدت صد سال ميراند، آنگاه زنده‌اش کرد و گفت: چه مدت در اينجا بوده‌ای؟ گفت: يک روز يا قسمتی از يک روز. گفت: نه، صد سال است که در اينجا بوده‌ای. به طعام و آبت بنگر که تغيير نکرده است، و به خرت بنگر. می‌خواهيم تو را برای مردمان عبرتی گردانيم. بنگر که استخوان‌ها را چگونه به هم می‌پيونديم و گوشت بر آن می‌پوشانيم. چون (قدرت خدا) بر او آشکار شد، گفت: (حال) می‌دانم که خدا بر هر کاری توانا است).

حال، کسانی که معتقدند امام مهدی، محمد بن الحسن، در زمان ظهور مُرده است ـ‌همان‌طور که شیخ طوسی تصریح کرده (و بیش‌تر مردم معتقدند که استخوان‌هایش پوسیده است)‌ـ چه کسانی هستند؟!! شیعه اعتقاد به زنده بودن ایشان دارند و اهل سنّت اصلاً اعتقاد به وجود ایشان ندارند، پس چگونه به مردن ایشان اعتقاد داشته باشند؟!!

فهم صحیح احادیث پیش‌گفته به گونه‌ای که با روایات ایشان(ع) در تعارض نباشد، چنین است که مهدی قائمی که ظهور می‌کند، به مردم می‌گوید: او خودش همان شخص شبیهی است که به صلیب کشیده شده است؛ و برخی از مردم، چنین چیزی را عاقلانه نمی‌دانند. در نتیجه می‌گویند شبیه، به صلیب کشیده شده و روی صلیب مرده و روزگاران طولانیِ پیشین، کارش به پایان رسیده است. «وقتی قائم(ع) قیام کند، مردم می‌گویند: چگونه می‌شود؟ در ‌حالی که روزگاران طولانی است که استخوان‌هایش پوسیده است». به وقت سخن ایشان دقت کن «وقتی قیام کند» و پیش از این هنگام نمی‌باشد؛ یعنی: وقتی قیام کند، به آنها چیزی می‌گوید که در پاسخ به او می‌گویند: «چگونه می‌شود؟ در ‌حالی که روزگاران طولانی است که استخوان‌هایش پوسیده است».

حال ما می‌گوییم تا هنگامی که امکان جمع ظاهر احادیث با روایات ایشان(ع) امکان‌پذیر است، چرا به سمت تأویل یا ردّ احادیث حرکت می‌شود؟! مخصوصاً اگر روایات و متون دیگری بیابیم که بر این فهم ظاهر تصریح می‌کنند؛ این روایات به زودی آورده خواهند شد.

در ‌حقیقت هیچ انگیزه و دلیلِ برتری وجود ندارد که این احادیث را از ظاهرشان و معنای اشاره ‌شده، باز‌گرداند؛ اینکه قائم، ویژگی خاصی دارد؛ به این دنیا فرود می‌آید و پیش از متولد شدن کشته می‌شود و دوباره وارد آن می‌گردد و او همان قائم (مهدی، منجی یا رهایی‌بخش) می‌باشد.

این مسئله و بیان آن، مشابه رمز سرّی یا کلمه‌ی عبور می‌باشد. این دلیلِ قائم بر دعوت به خودش می‌باشد. متون موجود، مانند وجود داشتن اعداد و حروف می‌باشند که در دسترس همگان هستند؛ ولی برای چه کسی جز صاحبش این امکان وجود دارد که کلمه‌ی عبور صحیح را از آن، استخراج نماید؟! هیچ کسی جز او به رمز نمی‌رسد؛ چرا که سخنان آنان از احتمالات و تخمین‌هایی آکنده از تناقضات فراتر نمی‌رود؛ نه بیشتر و نه کمتر.

اما قائم (ع) این رمز یا کلمه‌ی عبور را می‌آورد و با آن، راز را می‌گشاید، تا کسی که خواهان شناخت است به سادگی و روشنی و وضوح او را بشناسد.

مسئله‌ی صلیب و شبیه (عیسی) را در متشابهات جلد چهارم(29 ) بیان کردم؛ ولی اشکالی ندارد که آن را در اینجا به شکل دیگری بیان نمایم.

اول: در قرآن:

خداوند متعال می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً)(30 )

(و نيز به آن سبب که گفتند: ما مسيح پسر مريم پيامبر خدا را کشتيم؛ و حال آنکه آنان مسيح را نکشتند و بر دار نکردند بلکه امر بر ايشان مشتبه شد. هر آينه آنان که درباره‌ی او اختلاف می‌کردند، خود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند جز آنکه تنها پيرو گمان خود بودند و عيسی را به يقين نکشته بودند).

بنابراین بر‌اساس قرآن، عیسی(ع) کشته و به صلیب کشیده نشده است؛ بلکه شخصی وجود دارد که شبیه او بوده و به صلیب کشیده شده است. به علاوه آیه‌ی فوق‌الذکر به پرسش مهمی پاسخ می‌دهد که عبارت است از: آیا کسی وجود دارد که از راز داستان به صلیب کشیدن و اتفاقاتی که بر آن رفته است، آگاهی داشته باشد؟

پاسخ به این پرسش، ظنیّات مردم را ـ‌مخصوصاً کسانی که ادعای اسلام دارند‌ـ بی‌ارزش می‌سازد. پاسخ از قرآن این است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ)(31 )

(آنان که درباره‌ی او اختلاف می‌کردند، خود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند جز آنکه تنها پيرو گمان خود بودند).

بنابراین، این ماجرا، داستانی است که آگاه بودن از آن منحصر به خداوند سبحان و کسانی که متصل به خداوند هستند، می‌باشد؛ یعنی حجت‌های او بر خلقش؛ به این دلیل که او سبحان و متعال هرگاه بخواهد، آنان را آگاه می‌کند و حقایق مخفی و غیب را به آنان می‌شناساند. همان‌طور که خداوند متعال در قرآن بیان فرموده است. خداوند متعال می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَداً)(32 )

(او دانای غيب است و غيب خود را بر هيچ کس آشکار نمی‌سازد * مگر بر آن فرستاده‌ای که از او خوشنود باشد که برای نگهبانی از او پيش روی و از پشت سرش نگهبانی می‌گمارد * تا بداند که آنها پيام‌های پروردگارشان را رسانيده‌اند و خدا به آنچه نزد آنها است احاطه دارد و همه چيز را به عدد، شماره کرده است).

آیه روشن است؛ اینکه غیبی را که خداوند می‌داند، پاره‌ای از آن را برای فرستادگانش آشکار می‌کند و همه‌ی خلفای خداوند در زمینش، فرستادگان خداوند سبحان به سوی خلقش می‌باشند؛ چه پیامبران و فرستادگان پیش از محمد(ص) باشند یا محمد(ص) و یا امامان پس از او(ع). بنابراین همگی آنها شامل اینکه خداوند آنان را از غیبی که بخواهد، آگاه می‌کند، می‌گردند.

خداوند متعال می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحيطُونَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاء)(33 )

(آنچه را که پيش رو و آنچه را که پشت سرشان است می‌داند و به علم او جز آنچه خود خواهد احاطه نتواند يافت)؛

آنچه پيش روى آنان است، چیزی نیست که با دست‌هایشان به آن دسترسی پیدا کنند و آنچه پشت سرشان است، چیزی نیست که پشت سرشان اتفاق افتاده باشد، وگرنه خداوند سبحان به این دانش، متمایز نمی‌شد؛ بلکه منظور از آنچه پيش روى آنان است، آینده و آنچه پشت سرشان است، اتفاقات گذشته می‌باشد. پس منظور از این سخن خداوند متعال:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ)

(آنچه را که پيش رو و آنچه را که پشت سرشان است می‌داند)

این است که او علم غیبی می‌داند که مردم از اتفاقات آینده و گذشته نمی‌دانند. با کامل شدن آیه، منظور بیشتر مشخص می‌شود؛ با این سخن:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَ لا يُحيطُونَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ)

(و به علم او احاطه نتواند يافت)؛

یعنی از علم غیبی که در پيش روى آنان و آنچه در پشت سرشان قرار دارد. سپس خداوند متعال بیان کرده است که برخی از غیب را به کسانی از خلقش که بخواهد و آنچه را خداوند بخواهد، آگاه می‌نماید.

(إِلاَّ بِما شاء)

(جز به آنچه بخواهد).

نتیجه از آنچه ارایه شد:

قرآن بیان می‌کند کسی که کشته و به صلیب کشیده شده، عیسی (ع) نمی‌باشد:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ)

(گفتند: ما مسيح پسر مريم پيامبر خدا را کشتيم؛ و حال آنکه آنان مسيح را نکشتند و بر دار نکردند بلکه امر بر ايشان مشتبه شد).

مشخص کردن شخص به صلیب کشیده شده و آنچه به شبیه شدن او به عیسی مربوط می‌باشد و اینکه آن حادثه چگونه اتفاق افتاده است را مردم (یهود، نصارا، مسلمانان و سایرین) نمی‌دانستند و کسانی که در آن وارد شدند، به جهل و نادانی گرفتار شدند؛ نه بیشتر و نه کمتر:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً)

(هر آينه آنان که درباره‌ی او اختلاف می‌کردند، خود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند جز آنکه تنها پيرو گمان خود بودند و عيسی را به يقين نکشته بودند).

خداوند، غیب و اتفاقات آینده و گذشته را می‌داند و خلفای خودش در زمینش را به برخی از آن، آگاه می‌نماید.

بنابراین حادثه‌ی به صلیب کشیدن و مسایل مربوط به آن، راز می‌باشد ـ‌نه فقط برای مسلمانان، بلکه حتی برای مسیحیان که سخن در این مورد خواهد آمد‌ـ و رسیدن به حقیقت آن جز برای کسی که خداوند او را آگاه نماید، آسان نیست و این چیزی است که مختص حجت‌های خداوند می‌باشد. در نتیجه دستیابی آسان و راحت به این راز، دلالت بر حجیت کسی دارد که آن را بیان کرده؛ چرا که او، کلمه‌ی رمز یا کلمه‌ی عبوری را آورده است که کسی نیاورده مگر آن کس که به خداوند سبحان متصل باشد.

دوم: در انجیل:

1- عیسی درخواست می‌کند که به صلیب کشیده نشود و شخص مصلوب نباشد.

«... 39 سپس قدری پیش رفته، به روی زمین در افتاده، دعا می‌کرد، در حالی که می‌گفت: ای پدر، اگر ممکن باشد این پیاله را از من بگذران...».(34 )

«... 35 و قدری پيش‌تر رفته، به روی زمين افتاد و دعا كرد تا اگر ممكن باشد آن ساعت از او بگذرد 36 پس گفت: ای پدرِ پدران، هر چيزی برای تو امکان‌پذیر است. اين پياله را از من بگذران...».(35 )

«... 41 و از ايشان به مسافت پرتاب سنگی دور شده، به زانو درآمد و دعا كرده42 گفت: ای پدر، اگر تو بخواهی اين پياله را از من بگردان...».(36 )

و چگونه خداوند درخواست و دعا و توسل عیسی را برای صلیب کشیده نشدن و بازداشته شدن صلیب از او، رد می‌کند؟! آیا عیسی این شایستگی را ندارد که دعایش اجابت شود یا خداوند، جایگزینی به جای عیسی(ع) ندارد که به عنوان مثال به صلیب کشیده شود؟!

به علاوه، اینکه مسیحیان اعتقاد دارند که عیسی(ع) خود، لاهوت مطلق است؛ و در ‌نتیجه آنها باید برای درخواست پیشین عیسی(ع) دلیلی بیاورند؛ دلیلی که آنها را وارد تناقضی نکند که لاهوت مطلق بودن او را نفی کند ـ‌آن طور که در مورد ایشان، به این مسئله اعتقاد دارند‌ـ و این خواسته‌ای دست نیافتنی است! اگر بگویند: او به این جهت درخواست باز‌داشته شدن از به صلیب کشیدن را از خود نموده که به حتمی بودن اتفاق آگاهی کامل ندارد، در این صورت لاهوت مطلق بودن ایشان(ع) را از بین برده‌اند؛ چرا که آنها، ایشان را به جهل و نادانی توصیف کرده‌اند و نادانی، ظلمت و تاریکی می‌باشد؛ در ‌نتیجه روشن می‌شود که او نور همراه با ظلمت است و نوری که در آن هیچ ظلمتی نیست، نمی‌باشد. بنابراین لاهوت مطلق بودن ایشان(ع) را از بین برده‌اند. اگر بگویند: او(ع) با آگاهی نسبت به حتمی بودن اتفاق، درخواست باز‌داشته شدن از مصلوب شدنِ خودش را نموده است، ایشان را به بی‌خردی متهم می‌نمایند؛ چرا که معنای این درخواست او(ع) با علم به حتمی بودن اتفاق، چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟! این سخن‌شان نیز لاهوت مطلق بودن ایشان(ع) را نفی می‌کند و حتی پایین‌تر از آن را نیز نفی می‌کند؛ یعنی همان حکمت پیامبران(ع) را.

2- مصلوب نمی‌پذیرد بگوید که او پادشاه بنی‌اسرائیل است. حال اگر او عیسایی(ع) است که برای تبلیغ مردم به اینکه او پادشاه بنی اسرائیل است، آمده باشد، چرا چنین چیزی را نمی‌پذیرد؟! آیا این موضوع به روشنی دلالت ندارد بر اینکه کسی که دستگیر و به صلیب کشیده شد، شخص دیگری غیر از عیسای(ع) پادشاه بنی‌اسرائیل می‌باشد؟ و به همین دلیل او نپذیرفت بگوید که پادشاه بنی اسرائیل است.

«11 عيسی در حضور والی ايستاده بود. پس والی از او پرسيده، گفت: آيا تو پادشاه يهود هستی؟ عيسی به او گفت: تو می‌گويی!...»،(37 )

«... 2 پیلاطس از او پرسید: تو پادشاه یهود هستی؟ او پاسخ داد و به او گفت: تو می‌گویی...»،(38 ) «... 33 پس پيلاطس دوباره داخل ديوان‌ خانه شد و عيسی را طلبيده، به او گفت: آيا تو پادشاه يهود هستی؟ 34 عيسی به او جواب داد: آيا تو اين را از خود می‌گويی يا ديگران درباره‌ی من به تو گفتند؟ 35 پيلاطس جواب داد: مگر من يهودی هستم؟ امّت تو و رؤسای كهنه تو را به من تسليم كردند. چه كرده‌ای؟ 36 پاسخ داد پادشاهیِ من متعلق به این دنیا نیست. اگر پادشاهیِ من از اين جهان می‌بود، خادمان من می‌جنگیدند تا به يهود تسليم نشوم. ولی اكنون پادشاهی من از اين جهان نيست. 37 پيلاطس به او گفت: مگر تو پادشاه هستی؟ عيسی جواب داد: تو می‌گويی كه پادشاه هستم. برای این من متوّلد شدم و به این جهت به این جهان آمدم تا به راستی شهادت دهم...».(39 )

3- چگونگی مخاطب قرار گرفتن مریم مادر عیسی(ع) توسط مصلوب دلالت می‌کند بر اینکه ایشان، فرزند او نمی‌باشد در غیر این صورت، آیا شایسته است فرزندی مادرش را «ای زن» خطاب کند؟ آری، اگر این به صلیب کشیده شده، عیسی(ع) نباشد، خطاب قرار دادن او با این عبارت توسط او صحیح خواهد بود. خطاب قرار دادن او با این عبارت، روشن می‌کند که مریم، مادرش نیست و او نیز عیسی(ع) نمی‌باشد: «و پای صليب عيسی، مادر او و خواهر مادرش، مريم همسر کُلوپا و مريم مجدليه ايستاده بودند 26 چون عيسی مادر خود را با آن شاگردی كه دوست می‌داشت ايستاده ديد، به مادر خود گفت: ای زن، اينک این پسر تو است.27 و به آن شاگرد گفت: اينک این مادر تو است».(40 )

4- پطرس خودش را به عنوان کسی که به جای عیسی به صلیب کشیده می‌شود، عرضه می‌دارد؛ ولی عیسی ناتوانی او را از این مهم، بیان می‌کند: «پس پروردگار به شمعون گفت: ای شمعون، اينک شيطان خواست شما را چون گندم غربال كند32 ليكن من برای تو دعا كردم تا ايمانت تلف نشود و هنگامی كه تو بازگشت كنی برادران خود را استوار نما. 33 به وی گفت: ای پروردگار، حاضرم با تو بروم حتّی به زندان و به سوی مرگ. 33 گفت: تو را می‌گويم ای پطرس، امروز خروس بانگ نزده باشد كه سه مرتبه انكار خواهی كرد كه مرا نمی‌شناسی».(41 )

«شمعون پطرس به وی گفت: ای آقا، كجا می‌روی؟ عيسی پاسخ داد: جايی که می‌روم، اکنون نمی‌توانی‌ از پیِ من بيايی؛ ولی در آخر از پی من خواهی آمد. 33 پطرس به او گفت: ای آقا، برای چه اکنون نتوانم از پی تو بيايم؟ جان خود را در راه تو خواهم نهاد. 38 عيسی به او جواب داد: آيا جان خود را در راه من می‌نهی؟ به یقین به تو می‌گويم تا سه مرتبه مرا انكار نكرده باشی، خروس بانگ نخواهد زد».(42 )

در دو متن پیشینِ انجیل، چنین متوجه می‌شویم که به صورتی یا به شکل دیگری به حواریون عرض می‌کند که به جای او فدا شوند یا حداقل در متون می‌بینیم که عیسی(ع) به پطرس ـ‌که او برترین حواری است‌ـ بیان می‌دارد که او توانایی فدا شدن به جای عیسی(ع) را ندارد:

«پطرس به او گفت: ای آقا، برای چه اکنون نتوانم از پی تو بيايم؟ جان خود را در راه تو خواهم نهاد. 38 عيسی به او جواب داد: آيا جان خود را در راه من می‌نهی؟ به یقین به تو می‌گويم تا سه مرتبه مرا انكار نكرده باشی، خروس بانگ نخواهد زد». بنابراین این متن از انجیل یوحنا به روشنی بیان می‌کند که عیسی(ع) از پطرس درخواست می‌کند که به جای او فدا شود یا به پطرس چنین پاسخ می‌گوید «آيا جان خود را در راه من می‌نهی؟» و می‌بینیم که عیسی این پرسش را اینگونه پاسخ می‌دهد که پطرس توانایی چنین چیزی را ندارد: «به یقین به تو می‌گويم تا سه مرتبه مرا انكار نكرده باشی، خروس بانگ نخواهد زد». این گفت‌وگو بی هیچ مقدمه‌ای نیامده است؛ اگر عیسی (ع) چنین موضوع مهمی را برای ایشان مطرح نمی‌کرد، چه چیزی باعث شد تا پطرس چنین درخواستی را بیان کند؟!

همچنین این سخن پطرس «جان خود را در راه تو خواهم نهاد» را به چه صورتی غیر از مسئله‌ی شبیه شدن می‌توان درک کرد؛ در غیر این صورت چگونه پطرس خودش را به جای عیسی (ع) برای به صلیب کشیده ‌شدن قرار می‌دهد، اگر پیش از آن به او شبیه نشده باشد؛ تا یهود او را بگیرند و به عنوان اینکه او عیسی (ع) است، به صلیب کشیده شود. اینها دنبال عیسی (ع) بودند، نه پطرس و تا زمانی که پطرس شبیه او نشده باشد، او را نمی‌گیرند.

همچنین پاسخ عیسی (ع) اینگونه نبود که ای پطرس، صحیح نیست تو به جای من فدا شوی، یا ناگزیر من باید به صلیب کشیده شوم، یا هر پاسخ دیگر؛ جز اینکه تو توانایی این مهم را نداری. این مسئله ما را به این پرسش می‌کِشاند که اگر پطرس و حواریون این توانایی را ندارند تا جان خود را به خاطر عیسی(ع) بدهند و به صلیب کشیده شدن را تحمل کنند، آیا خداوند هیچ کس دیگری ندارد که این وظیفه‌ی مهم را انجام دهد آن هم پس از اینکه همان‌طور که گفته شد، عیسی(ع) به روشنی درخواست می‌کند که به صلیب کشیدن از او بر‌داشته شود؟!

5- «11 عیسی به پطرس گفت: شمشیرت را غلاف کن. آیا جامی را که پدر به من داده است، ننوشم!؟».(43 )

این سخن از مصلوب در هنگام دستگیر شدنش بیان شده و سخن کسی است که به صلیب کشیده‌شدن را پذیرفته است و با آن مشکلی ندارد. حتی تردید در نوشیدن جام صلیب را در مورد خودش غیرقابل قبول، بیان و مطرح شدن می‌داند و اینکه امکان ندارد حتی در آن تأملی کند. «آیا جامی را که پدر به من داده است، ننوشم!؟»؛ جمله فقط پرسشی نیست، بلکه با تعجّب می‌پرسد: «ننوشم!؟». چطور می‌توان تصور کرد که این سخنِ همان کسی باشد که پیش از دستگیر شدن برای به صلیب کشیده شدن، می‌گوید: «ای پدر پدران، هر چيزی برای تو امکان‌پذیر است. اين پياله را از من بگذران».(44 )

بنابراین، این دو به طور کامل از یکدیگر متمایزند؛ آن کس که دستگیر و به صلیب کشیده شد، شخص دیگری غیر از عیسی(ع) است که درخواست به صلیب کشیده نشدن می‌نماید.

6- آنچه در انجیل یهودا وجود دارد؛ انجیلی که تاریخی است و کشف شده و تاریخش به پیش از اسلام باز می‌گردد، و امکان چنین طعنه زدنی به آن وجود ندارد که از سوی مسلمانان جعل شده باشد، و در ‌نتیجه انجیلی مسیحی است و بین مسیحیان از ابتدا رایج بوده است و نسخه‌‌برداری و دست به دست شدن انجیل یهودا بین مسیحیان اولیه، دلیلی بر اختلاف ایشان در شخصیت مصلوب در آن زمان می‌باشد. این متنی از انجیل یهودا است که بیان می‌کند شخص به صلیب کشیده شده، عیسی(ع) نیست و حتی نام مصلوب، ویژگی‌ها و ویژگی فرزندانش را نیز مشخص می‌کند.

در انجیل یهودا، مشهد سوم آمده است: «و یهودا گفت: ای آقا، آیا ممکن است نسل من تحت سلطه‌ی حکام قرار گیرد؟ عیسی(ع) پاسخ داد و به او گفت: بیا این من هستم ....دو خط مفقود شده است.... لیکن تو هنگامی که ملکوت و نَسلَش را ببینی، بسیار غم‌انگیز خواهی شد».

«و هنگامی که آن را شنید یهودا به او گفت: من چه خیری را حاصل کردم؟ چرا که تو کسی هستی که مرا از آن نسل دور ساختی.

عیسی پاسخ داد و گفت: تو سیزدهمین خواهی بود و در آینده از سوی نسل‌های دیگر مورد لعنت واقع خواهی شد ـ‌ لیکن تو برای پادشاهی بر آنان بازخواهی گشت و در روزهای پایانی، صعودِ تو را لعنت خواهند کرد 47 تا نسلِ مقدّس».

»But you will exceed all of them. For you will sacrifice the man that clothes me«

«اما تو برتر از همه‌ی آنها خواهی بود؛ زیرا تو آن انسانی را که مرا پوشیده است، قربانی خواهی کرد،

و حال و وضعیتِ قرن تو بلند،

و مجازات الهیِ تو شعله‌ور،

و ستاره‌ات درخشان و ظاهر خواهد شد

و قلب تو.... 57».

به علاوه این متن به روشنی بیان می‌کند که به صلیب کشیده شده، عیسی نیست: «اما تو برتر از همه‌ی آنها خواهی بود؛ زیرا تو آن انسانی را که مرا پوشیده است، قربانی خواهی کرد». پس نام به صلیب کشیده شده را یهودا معرفی می‌کند و اکیداً یهودا در این متن، همان یهودای اسخریوطی خائنی نیست که به سوی علمای یهود رفت و مأموران دینی را برای دستگیری به صلیب کشیده شده آورد. بنابراین همان‌طور که در متن انجیل یهودا موجود است، یهودایی که به جای عیسی به صلیب کشیده می‌شود، انسانی شایسته است که خودش را به خاطر عیسی قربانی می‌کند؛ حتی عیسی او را در انجیل یهودا با صفتی توصیف می‌نماید که امکان ندارد یهودای اسخریوطی به چنین صفتی آراسته بوده باشد؛ اینکه او سیزدهمین است. آن طور که همگی اتفاق نظر دارند، حواریون فقط دوازده نفر هستند و پس از خیانت یهودای اسخریوطی کسانی به جای او آمدند تا عدد دوازده نفر کامل شود و به هیچ وجه سیزده نفر نبودند.

همین مورد، به طور قطع در اینجا یهودای مخاطب را غیر از یهودای اسخریوطی قرار می‌دهد. این علاوه بر عبارت‌هایی است که در انجیل یهودا آمده که عبارت‌اند از: «لیکن تو برای پادشاهی بر آنان بازخواهی گشت». این عبارت، موضوع را به منجی که در آخر الزمان می‌آید، منحصر می‌کند؛ همان منجی که می‌آید تا زمین را پر از عدل و داد کند. اما یهودای اسخریوطی در آخرالزمان نمی‌آید؛ چرا که به طور خلاصه، شخصیتی نابِکار است که در آن زمان به دنیا آمده و از دنیا نیز رفته است.

«و یهودا گفت: ای آقا، آیا ممکن است نسل من تحت سلطه‌ی حکام قرار گیرد؟ عیسی(ع) پاسخ داد و به او گفت: بیا این من هستم ....دو خط مفقود شده است.... لیکن تو هنگامی که ملکوت و نَسلَش را ببینی، بسیار غم‌انگیز خواهی شد» «و هنگامی که آن را شنید یهودا به او گفت: من چه خیری را حاصل کردم؟ چرا که تو کسی هستی که مرا از آن نسل دور ساختی».

«آیا ممکن است نسل من تحت سلطه‌ی حکام قرار گیرد؟»: حکام به همه حکمرانی می‌کنند؛ آیا معنا و حکمتی دارد اینکه کسی از نسل خودش بپرسد، آیا آنها تحت سلطه‌ی حکام می‌باشند؟!

این سخنی بی‌معنا خواهد بود مگر در یک صورت؛ اینکه این نسلی که در مورد ایشان می‌پرسد، همان خلفا و جانشینان خداوند در زمین باشند و در ‌نتیجه در مورد ایشان می‌پرسد که آیا تحت سیطره و سلطه‌ی حکام طاغوت خواهند بود یا مردم حکومت را برای آنها ممکن خواهند ساخت؟ بنابراین چنین توقعی نمی‌رود که فقط یهودا پادشاهی کند، بلکه نسل او نیز خلفا و جانشینان خداوند در زمینش می‌باشند. او در مورد خلفای خداوند در زمینش که از نسل خودش می‌باشند، می‌پرسد که آیا ممکن است بر خلاف منصوب شدن الهی ایشان، تحت سلطه و سیطره‌ی حکام طاغوت قرار گیرند؟ همان‌طور که وضعیت بسیاری از خلفای الهی که پیش از ایشان بودند، چنین بود؛ مانند ابراهیم(ع)، موسی و خود عیسی؛ یا مردم در راستای اجرای حاکمیت خداوند بر زمین، به ایشان تمکین خواهند داد. در این پرسش و پاسخ عیسی به آن، مواردی وجود دارد که بیان می‌کند به طور حتم یهودا در اینجا همان یهودای اسخریوطی نیست. یهودای اسخریوطی به هیچ وجه از خلفا و جانشینان خداوند در زمینش نیست، پس این پرسش که آیا این شخص، یهودای اسخریوطی است، معنایی ندارد. یهودای اسخریوطی نسلی نداشت؛ بلکه پس از حادثه‌ی به صلیب کشیدن از دنیا رفت؛ بنابراین اگر او همان شخص باشد، این پاسخ برای پرسش، معنایی نخواهد داشت: «لیکن تو هنگامی که ملکوت و نَسلَش را ببینی، بسیار غم‌انگیز خواهی شد». چگونه یهودای اسخریوطی بدکاره می‌تواند ملکوت را ببیند؟! آری، می‌تواند ملکوت را ببیند اگر یهودا در اینجا شخصی الهی باشد که از ملکوت آمده باشد و پس از انجام وظیفه‌ی خود مبنی بر به صلیب کشیدن به جای عیسی(ع)، به ملکوت باز‌گردد؛ بنابراین، این شخص، یهودای اسخریوطی نیست.

«و هنگامی که آن را شنید یهودا به او گفت: من چه خیری را حاصل کردم؟ چرا که تو کسی هستی که مرا از آن نسل دور ساختی»: یعنی همان نسلی که یهودا اسخریوطی از آن دور شده بود؟!

واقعیت آن است که این سخن فقط در یک صورت سخنی درست خواهد بود؛ اینکه این یهودا، همان یهودای اسخریوطی نباشد، بلکه شخصیتی الهی باشد که در زمان و نسل عیسی آمده یعنی زمانی که زمان و نسل او نمی‌باشد؛ حتی برای انجام وظیفه‌ای آمده و به همان جایی که آمده، بازگردد. همچنین به دنبال دعای عیسی(ع) که به صلیب کشیده شدن از او دور شود، آمده است. به این ترتیب این سخن او که به عیسی(ع) می‌گوید: «چرا که تو کسی هستی که مرا از آن نسل دور ساختی» درست و صحیح می‌باشد.

بنابراین یهودای گفته شده در برخی متون انجیل یهودا مانند متنی که پیش‌تر ارایه شد، همان یهودای اسخریوطی که به عیسی (ع) خیانت کرد و همان‌طور که در پایان انجیل یهودا آمده، او را به علمای یهود تسلیم نمود، نمی‌باشد: «به یهودا نزدیک شدند و به او گفتند: اینجا چه می‌کنی؟ تو شاگرد یسوع هستی. پس یهودا همان‌طور که از او خواستند، پاسخشان را داد و اموالی (مبلغی) دریافت کرد و او را تسلیم‌شان نمود».(45 )

بلکه این یهودا همان‌طور که انجیلِ یهودا توصیفش می‌کند، انسانی صالح و حتی از جانشینان خداوند در زمینش است و برخی از فرزندانش نیز جانشینان خداوند در زمینش هستند. همچنین او از نسل عیسی و از زمان عیسی، نیست؛ به این معنی که او در زمان عیسی از ملکوت فرود آمده است. علاوه بر همه‌ی اینها، متن بیان می‌کند این یهودا، همان کسی است که زمین را از عدل و داد پر خواهد ساخت و در آخرالزمان سروری خواهد کرد.

اکنون تمام این ویژگی‌هایی که برای یهودایی که به جای عیسی به صلیب کشیده شد، آمده است، بر نجات‌دهنده‌ای که در آخرالزمان می‌آید، منطبق می‌باشد. پس اگر در نهایت ما از معنی کلمه‌ی یهودا سؤال کنیم، این شخصیت را چه کسی خواهیم دید؟ خواهیم دید که کلمه‌ی یهودا در زبان عربی به معنی «ستایش» یا «ستایش کرد» (الحمد ، أحمد) می‌باشد و بر این معنی در تورات تأکید شده، آنجا که در تورات سِفر پیدایش اصحاح بیست و نهم آمده است: «35 و بار ديگر حامله شده، پسری زاييد و گفت: اين مرتبه پروردگار را حمد می‌گويم. پس او را يهودا نام نهاد. سپس از زاييدن بازايستاد».

بنابراین یهودا یعنی «ستایش گفت» (أحمد)؛ و این، اسم مهدی، رهایی‌بخش یا تسلی‌دهنده‌ای است که در آخر الزمان وعده‌اش داده شده و در تورات، انجیل، قرآن و وصیت رسول خدا حضرت محمد(ص) ذکر شده است.

همچنین در تورات و انجیل کسی که به صلیب کشیده شده است موافق با چنین چیزی توصیف شده و پس از دستگیر شدنش سخنی از او روایت می‌شود که نشان می‌دهد او شخصی حکیم است و با تمام وجود به آنچه بر او رفته، راضی می‌باشد و اینکه او غیر از یهودا اسخریوطی است. یهودا اسخریوطی شخصیتی است که شیطان بر او سیطره یافته است؛ از چنین شخصیتی حکمتی بیرون نمی‌تراود و امکان ندارد در آرامش و به دور از ترس و اندوه باشد در حالی که به جای عیسایی(ع) که نسبت به او کفر ورزیده، به صلیب کشیده می‌شود!

در تورات سفر اشعیا و در اعمال رسولان اصحاح هشتم چنین متنی دیده می‌شود: «... همانند برّه‌ای به سوی قربان‌گاه و همانند گوسفندی ساکت و آرام در حضور کسی که ذبحش می‌کند، اینگونه دهانش را نمی‌گشاید...».

به علاوه این متن ـ‌همان طور که در واقعیت نیز اتفاق افتاده‌ـ بیان می‌کند که او در کمال آرامش و اطمینان خاطر به سوی عذاب و به صلیب کشیده شدن می‌رود. بنابراین در اینجا مورد دیگری که این متن به آن هدایت می‌کند وجود دارد: اینکه او هیچ صحبت و دادخواهی نمی‌کند و حقش و اینکه او فرستاده است را ابراز نمی‌کند در حالی که عیسی(ع) برای علما و مردم دلیل می‌آورد و حقش را بیان می‌نمود؛ بنابراین اینکه او در سکوت به سوی ذبح شدن پیش رود، بر عیسی صدق نمی‌کند.

در انجیل شخص به صلیب کشیده شده، به یکی از کسانی که با او به صلیب کشیده می‌شود بشارت می‌دهد که او به بهشت خواهد رفت چرا که از او دفاع کرده است. حال، آیا ممکن است با چنین حکمت و چنین بشارت دادنی از سوی به صلیب کشیده شده، این شخص همان یهودا اسخریوطی باشد؟! یهودا اسخریوطی به چه بشارت می‌دهد، اگر خداوند شکل او را تغییر داده و به جای عیسایی که کافرش شده، به سوی صلیب کشیده بشود؟! اگر وضعیت او اینگونه است، آیا او خود نمی‌داند که به یقین ستم‌کار است و عقوبت خواهد شد؛ پس او کسی که از او دفاع کرده است را به کدامین فردوس بشارت می‌دهد؟! «و يكی از آن دو خطاكار مصلوب بر وی كفر گفت كه اگر تو مسيح هستی خود و ما را برهان! 40 پس ديگری پاسخش داده، او را نهيب زد و گفت: مگر تو از خدا نمی‌ترسی؟ چون تو نيز زير همين حكم هستی. 41 اما ما به انصاف، چرا که جزای اعمال خود را يافته‌ايم، ليكن اين شخص هيچ كار بی‌جا نكرده است! 42 پس به عيسی گفت: ای پروردگار، مرا به ياد آور هنگامی كه به ملكوت خود درآیی. 43 عيسی به وی گفت: هر آينه به تو می‌گويم امروز تو با من در فردوس خواهی بود».(46 )

و همچنین در انجیل لوقا: «33 و چون به موضعی كه آن را كاسه‌ی سر می‌گويند رسيدند، او را در آنجا با آن دو خطاكار، يكی بر طرف راست و ديگری بر چپش مصلوب كردند. 34 عيسی گفت: ای پدر، اينها را بيامرز، زيرا نمی‌دانند چه می‌كنند».(47 )

آنچه تقدیم شد و آنچه روایت شد غیرممکن است از سرِ حکمت و خردمندیِ نامتناقض از سوی شخص مصلوب باشد در حالی که او در پست‌ترین ظرفیت‌های سفاهت و کم‌خردی قرار داشته یا پناه بر خدا شیطانی کافر همچون یهودا اسخریوطی بوده باشد؛ آن گونه که بعضی از آنها مشکل را اینگونه گره‌گشایی کرده‌اند که او، یهودای اسخریوطی است؛ همین‌طوری بی هیچ دلیلی، فقط برای اینکه او را شبیه عیسی که به جایش به صلیب کشیده شد، قرار دهند!

علاوه بر آنچه تقدیم شد، باید توجه داشت که یهودای اسخریوطی می‌آید و پلیس‌های دینی را به سوی شخص مصلوب هدایت می‌کند و باعث دستگیر شدن شبیهِ به صلیب کشیده شده می‌شود؛ حال چگونه ممکن است یهودا اسخریوطی به همراه پلیس‌ها بیاید و آنها را به سوی شبیه عیسی هدایت کند در حالی که خودش همان شخص شبیه باشد؟! آیا مثلاً یهودا اسخریوطی دو شخصیت دارد؟!

طرح‌های ارایه شده باید از عقلانیت بیش‌تری برخوردار باشند و در چنین سطحی از سادگی و تناقض‌گویی قرار نگیرد. چگونه به نظر کسی که با چنین دیدگاهی در مورد یهودا اسخریوطی موافق است یعنی او همراه پلیس‌ها می‌باشد و آنها را به سوی شخص شبیه راهنمایی می‌کند و در عین حال خودش همان شخص شبیه می‌باشد، این دیدگاه عقلانی به نظر می‌رسد که او در یک مکان با دو شخصیت، دو صورت و دو حالت به طور کامل متناقض وجود داشته باشد؟! این چه طرح و ایده‌ای است؟! و تعجب می‌کنم که چطور برخی از ایشان چنین دیدگاهی که در چنین سطحی از تناقضات قرار دارد را می‌پذیرند!

علاوه بر آنچه ارایه شد، آنچه برخی از مسلمانان می‌گویند، اینکه (بدون هیچ دلیلی) مصلوب همان یهودا اسخریوطی است را رد می‌کند؛ روایاتی وجود دارد که بیان می‌کند شبیه به صلیب کشیده شده، جوانی صالح و نیکوکار به صورت عیسی بوده است و حتی از پیامبر(ص) روایت شده است که او به طور خاص از فرزندان امام علی(ع) می‌باشد.

نتیجه‌ی آنچه ارایه شد:

در تورات و انجیلی که مورد قبول مسیحیان است متونی وجود دارد که بیان می‌کنند عیسی به صلیب کشیده نشد و اگر هر یک از این متون به تنهایی کفایت نکند، مجموعه‌ی آنها به مثابه دلیلی می‌باشد که شخص به صلیب کشیده شده، عیسی(ع) نمی‌باشد؛ اینکه عیسی از خداوند می‌خواهد که به صلیب کشیده نشود.

به صلیب کشیده شده نمی‌پذیرد با زبانش اقرار کند که او پادشاه بنی اسرائیل است با اینکه عیسی پادشاه بنی اسرائیل بود.

مصلوب، مریم ـ‌مادر عیسی(ع)‌ـ را با عبارت «ای زن» خطاب قرار می‌دهد.

پطرس خودش را به عنوان جایگزین عیسی داوطلب می‌کند؛ یعنی اینکه او همان شخص شبیه باشد «پطرس به او گفت: ای آقای من، اکنون چرا من نمی‌توانم از پی تو بیایم؟» و عیسی نمی‌پذیرد چرا که او می‌داند پطرس توانایی چنین وظیفه‌ای را ندارد و به ناتوانی‌اش چنین اشاره می‌نماید: که او سه مرتبه از به صلیب کشیده شده، برائت خواهد جست، و این اکیداً برائت از عیسی(ع) می‌باشد.

با مقایسه‌ی سخن عیسی(ع) پیش آمدن سربازان و دستگیر کردن به صلیب کشیده شده با سخن مصلوب هنگام دستگیر شدنش، متوجه می‌شویم که آنها دو شخصیت کاملاً متفاوت می‌باشند و آنها در برابر پذیرفتن به صلیب کشیده شدن، دو برخورد مختلف را اتخاذ می‌کنند. آن که می‌گوید «آیا جامی که پروردگار به من می‌دهد را ننوشم؟!...» نمی‌تواند همان کسی باشد که ساعاتی پیش گفته بود: «ای پدر پدران، هر چيزی برای تو امکان‌پذیر است. اين پياله را از من بگذران».

و از انجیل یهودا:

مصلوب خود عیسی نیست بلکه شبیه مشتَبَه شده به عیسی(ع) است.

مصلوب اینگونه توصیف می‌شود که او سیزدهمین است.

مصلوب این‌گونه توصیف می ‌شود که در آخرالزمان خواهد آمد تا سروری کند.

اسم مصلوب یهودا (همان‌طور که گفته شد به معنی احمد) می‌باشد و یهودا اسخریوطی نیست.

مصلوب از ملکوت فرود آمده است و از قوم عیسی(ع) نمی‌باشد.

مصلوب فرزندانی دارد که خلفا و جانشینان خدا در زمینش می‌باشند.

همچنین در تورات، انجیل و انجیل یهودا متون واضحی وجود دارد که بیان می‌دارند که به صلیب کشیده شده نمی‌تواند یهودا اسخریوطی باشد و در آنها پاسخی برای کسی که می‌گوید مصلوب همان یهودا اسخریوطی است، وجود دارد.

سوم: در روایات:

در کتاب‌های شیعه:

در تفسیر علی بن ابراهیم از ابو جعفر(ع) روایت شده است که فرمود: «عیسی(ع) در شبی که خداوند او را به سوی خودش بالا برد، شب‌ هنگام یارانش را وعده گذاشت؛ در حالی که آنها دوازده مرد بودند. آنها را به خانه‌ای داخل کرد. سپس از چشمه‌ای که در کنج خانه بود، به سوی آنان آمد در حالی که بر سرش آب می‌ریخت و فرمود: خداوند در این ساعت مرا به سوی خودش بالا می‌برد و از یهود پاکم می‌گرداند. کدامین شما شبح من بر وی خواهد افتاد، کشته و به صلیب کشیده می‌شود و با من هم‌درجه می‌گردد؟ جوانی از بینشان گفت: من، ای روح خدا. فرمود: تو همانی.... سپس امام(ع) فرمود: یهود در همان شب در طلب عیسی(ع) آمدند.... و آن جوان که شبح عیسی(ع) بر وی افتاده بود را گرفتند، کشتند و به صلیب کشیدند».(48 )

این روایت بیان می‌کند که آنجا شخص دیگری غیر از یهودا اسخریوطی بود که شبیه و به صلیب کشیده شد و هم‌درجه‌ی عیسی بود. عیسی خلیفه‌ای از خلفای خداوند در زمینش، پیامبر، امام و از فرستادگان اولوالعزم می‌باشد، بنابراین، این شبیهِ به صلیب کشیده شده حداقل خلیفه و جانشینی از خلفای خداوند در زمینش می‌باشد «کدامین شما شبح من بر وی خواهد افتاد، کشته و به صلیب کشیده می‌شود و با من هم‌درجه می‌گردد؟». به علاوه در آنجا دوازده تن به همراه عیسی در همان هنگامی که یهودا نزد علمای یهود بود تا عیسی را تسلیم‌شان کند، حاضر بودند؛ حال، نفر دوازدهم چه کسی غیر از مصلوبی که داخل و خارج می‌شود بدون اینکه حضورش احساس شود یا حتی کسی در ابتدا غیر از عیسی(ع) او را ببیند، می‌تواند باشد؟ «همانند بره‌ای به سوی قربان‌گاه و همانند گوسفندی ساکت و آرام در حضور کسی که ذبحش می‌کند، اینگونه دهانش را نمی‌گشاید».

این موضوع وجود دارد و اگر با این وضوح در انجیل‌های موجود دیده نمی‌شود، اکنون آنچه ارایه شد، بیان می‌کند که:

«پس پروردگار به شمعون گفت: ای شمعون، اينک شيطان خواست شما را چون گندم غربال كند32 ليكن من برای تو دعا كردم تا ايمانت تلف نشود و هنگامی كه تو بازگشت كنی برادران خود را استوار بنما. 33 به وی گفت: ای پروردگار، حاضرم با تو بروم حتّی به زندان و به سوی مرگ. 34 گفت: تو را می‌گويم ای پطرس، امروز خروس بانگ نزده باشد كه سه مرتبه انكار خواهی كرد كه مرا نمی‌شناسی».(49 )

«شمعون پطرس به وی گفت: ای آقا، كجا می‌روی؟ عيسی پاسخ داد: جايی که می‌روم، اکنون نمی‌توانی‌ از پیِ من بيايی؛ ولی در آخر از پی من خواهی آمد. 37 پطرس به او گفت: ای آقا، برای چه اکنون نتوانم از پی تو بيايم؟ جان خود را در راه تو خواهم نهاد.

38 عيسی به او جواب داد: آيا جان خود را در راه من می‌نهی؟ به یقین به تو می‌گويم تا سه مرتبه مرا انكار نكرده باشی، خروس بانگ نخواهد زد».(50 )

و آنچه روایت شد بیان می‌کند که شخص شبیه، خلیفه‌ای از خلفای خداوند و از کسانی که کفار او را نمی‌پذیرند و می‌کُشند و از کسانی که هنگام بازگشتش او را پذیرا می‌شوند و برگزیدگان مؤمنان از او دفاع می‌نمایند، می‌باشد.

از ابو جارود از ابو جعفر(ع) روایت شده است که فرمود:

«این آیه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ)

(ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، آيا شما را به تجارتی که از عذاب دردآور رهايي‌تان دهد راه بنمايم؟)

پاسخ گفتند: اگر بدانیم آن چیست، مال و جان و فرزندانمان را در آن می‌نهیم. خداوند فرمود:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ـ‌الی قوله تعالی‌ـ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ، وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ)

(به خدا و پيامبرش ايمان بياوريد و در راه خدا با مال و جان خويش جهاد کنيد ـ‌تا این سخن خداوند متعال‌ـ اين است پيروزی بزرگ، و نعمتی ديگر که دوستش داري: نصرتی است از جانب خداوند و فتحی نزديک)؛

یعنی در دنیا با فتح قائم، و همچنین می‌فرماید فتح مکه با این سخن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا کُونوا أَنصَارَ اللَّهِ ـ‌الی‌ قوله‌ـ فَآمَنَت طَّائِفَةٌ مِّن بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَت طَّائِفَةٌ)

(ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، ياران خدا باشيد ـ‌تا این سخنش‌ـ پس گروهی از بنی‌اسرائيل ايمان آوردند و گروهی کافر شدند).

فرمود: گروهی که کافر شدند، کسانی هستند که شبیه عیسی(ع) را به قتل رسانیدند و به صلیبش کشیدند و آنان که ایمان آوردند، کسانی هستند که شبیه عیسی را پذیرفتند تا کشته نشود؛ پس گروهی که او را کشتند و به صلیب کشیدند را می‌کشند و این همان سخن خداوند متعال است که می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ)

(پس ما کسانی را که ايمان آورده بودند بر ضد دشمنانشان مدد کرديم تا پيروز شدند)».(51 )

کسانی که ایمان به خودشان و نه ایمان به خلیفه‌ای از خلفای خداوند در زمینش را واجب می‌کنند، چه کسانی هستند؟! «و آنان که ایمان آوردند، کسانی هستند که شبیه عیسی را آزاد می‌کنند تا کشته نشود».

بنابراین، روایت به وضوح بیان می‌کند که مصلوب، خلیفه‌ای از خلفای خداوند در زمینش است و بر مردم واجب است که هنگام آمدنش به این عالم، به او ایمان بیاورند و یاری‌اش کنند.

این نکته در انجیل وجود دارد و شبیه به صلیب کشیده شده به وضوح بیان می‌کند: «عيسی پاسخ داد پادشاهی من متعلق به این دنیا نیست. اگر پادشاهی من از اين جهان می‌بود، خادمان من می‌جنگیدند تا به يهود تسليم نشوم. ولی اكنون پادشاهی من از اين جهان نيست».(52 )

یعنی او بیان می‌کند که هنگام بازگشتش به این عالم جسمانی در قوم و زمان خودش، کسانی خواهند بود که از او دفاع می‌کنند تا تسلیم یهودیان زمانش و به صلیب کشیده نشود: «خادمان من می‌جنگیدند تا به يهود تسليم نشوم. ولی اكنون پادشاهی من از اين جهان نيست»، «و آنان که ایمان آوردند، کسانی هستند که شبیه عیسی را آزاد می‌کنند تا کشته نشود».

روایت شده است که شبیه به صلیب کشیده شده، از نسل رسول خدا(ص) می‌باشد.

رسول خدا حضرت حضرت محمد(ص) در حالی که برای علی بن ابی طالب(ع) دعا می‌کند، می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«اللهم أعطه جلادة موسى، واجعل فی نسله شبیه عیسى(ع)، اللهم إنک خلیفتی علیه وعلى عترته و ذریته الطیبة المطهرة التى أذهبت عنها الرجس والنجس»(53 )

(خداوندا، شکیبایی و مقاومت موسی را به او عطا فرما، و در نسلش شبیه عیسی(ع) را قرار بده. خداوندا، تو هستی جانشین من بر او و بر عترتش و بر ذریه‌ی پاک و مطهرش که پلیدی و آلودگی را از آنان دور کردی).

در کتاب‌های اهل سنّت:

اهل سنّت در تفسیرهایشان روایت می‌کنند کسی که به صلیب کشیده شد یهودا اسخریوطی نبود بلکه جوانی بود همراه با حواریون:

سعید بن جبیر از ابن عباس روایت می‌کند: «عیسی به همراه اصحابش هنگامی که خداوند اراده فرمود بالایش ببرد خارج شد. فرمود: «کدام یک از شما شبیه من بر او افتد، به جای من کشته شود و با من هم‌درجه باشد؟» جوانی برخاست و گفت: من. فرمود: «بنشین». سپس سخنش را تکرار کرد. آن جوان برخاست و عیسی گفت: «بنشین». سپس تکرار کرد و آن جوان برخاست و گفت: من. فرمود: «آری، تو همانی». او شبیه عیسی شد و عیسی رفع گردید. یهود آمدند، آن مرد را گرفتند، به قتل رسانیدندش و سپس بر دارش کردند.

و وهب بن منبه و قتاده و سدی نیز همین سخن را گفته‌اند».(54 )

بشر بن معاذ برای ما روایت کرد و گفت: از یزید از سعید از قتاده درباره‌ی این سخن خداوند متعال

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ)...

تا این سخن

(كَانَ اللهُ عَزِيزًا حَكِيمًا)

(ما مسیح عیسی بن مریم فرستاده‌ی خداوند را کشتیم در حالی که او را نکشتند... خداوند پیروزمند حکیم است)

گفت: آن یهودیان دشمنان خدا به قتل عیسی بن مریم فرستاده‌ی خداوند شهره شدند و چنین پنداشتند که او را به قتل رسانیدند و به صلیب کشیدند. به ما گفته شده پیامبر خدا عیسی بن مریم به یارانش فرمود: کدام یک از شما شبیه من بر وی افتد تا کشته شود؟ مردی از بین یارانش گفت: من ای پیامبر خدا. آن مرد به قتل رسید و خداوند پیامبرش را بازداشت و به سوی خودش بالا برد.

حسن بن یحیی برای ما روایت کرد و گفت: عبد الرزاق به ما خبر داد و گفت: معمر از قتاده به ما خبر داد و درباره‌ی این سخن خداوند متعال

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِن شُبِّهَ لَهُمْ)

(و حال آنکه آنان مسيح را نکشتند و بر دار نکردند بلکه امر بر ايشان مشتبه شد)

گفت: شبهه‌ای بر مردی از حواریون واقع شد و کشته شد. عیسی بن مریم این را بر آنان عرضه داشت و فرمود: کدامین از شما شبیه من بر وی واقع شود و بهشت برایش باشد؟ مردی گفت: بر من.

مثنی برای ما روایت کرد و گفت: از ابو حنیفه از شبل از ابن ابی نجیح از قاسم بن ابی بزّه روایت کرد و گفت: عیسی بن مریم فرمود: کدام یک از شما شبیه من بر وی افتد و به جای من به قتل رسد؟ مردی از یارانش گفت: من ای رسول خدا. شبیهش بر وی افتاد و او را کشتند. این مصداق خداوند متعال است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِن شُبِّهَ لَهُمْ)

(و حال آنکه آنان مسيح را نکشتند و بر دار نکردند بلکه امر بر ايشان مشتبه شد).

قاسم برای ما روایت کرد و گفت: از حسین از حجاج از ابن جریح روایت کرد و گفت: به ما چنین رسید که عیسی بن مریم به یارانش فرمود: کدام یک از شما داوطلب می‌شود و شبیه من بر وی می‌افتد و کشته می‌شود؟ مردی از یارانش گفت: من ای پیامبر خدا. شبیه بر وی افتاد و به قتل رسید و خداوند پیامبرش را به سوی خودش بالا برد.

محمد بن عمرو برای ما روایت کرد و گفت: از ابو عاصم از عیسی از ابن ابی نجیح از مجاهد درباره‌ی این سخن

(شُبِّهَ لَهُمْ)

(امر بر ايشان مشتبه شد)

گفت: مردی غیر از عیسی را که فکر می‌کردند همو است، به صلیب کشیدند.

قاسم برای ما روایت کرد و گفت: از حسین از حجاج از ابن جریح از مجاهد روایت کرد و گفت: مردی را که با عیسی اشتباه گرفتند و تصور نمودند او است، به صلیب کشیدند و خداوند عیسی را به سوی خودش سلامت و زنده بالا برد».(55 )

«سپس خداوند سبحان خبر می‌دهد که بنی اسرائیل عیسی را به قتل نرسانیدند و به صلیبش نکشیدند بلکه امر بر ایشان مشتبه شد. راویان در این ماجرا اختلاف کردند اما در این تردید ندارند که عیسی(ع) بر روی زمین حرکت و به خداوند دعوت می‌کرد. بنی اسرائیل به دنبال او بودند و حکومت آنها در آن زمان به دست خراج‌گزاران و باج‌گیران بود. حواریونی که همراه او بودند هر کجا عیسی می‌رفت به او می‌پیوستند. گاهی اوقات فرمان عیسی را دریافت نمی‌کردند. روایت شده است که مالیاتی بر مردی از یهود واقع شد و پیوسته از آن در تنگنا بود. تا در نهایت به مکان او رسید. عیسی و یارانش متوجه نشدند که جست‌وجوگرانشان به آنها رسیدند. مردانی از بنی اسرائیل را داخل خانه کردند و روایت شده که آنها دشمن آن سیزده نفر بودند و روایت شده: دوازده نفر. آنها شبانه محاصره شدند. روایت شده که عیسی آن شب حواریون را از خود جدا کرد و آنها را به دور دست‌ها متوجه نمود و خودش با مردی همراهش باقی ماند. عیسی رفع شد و شبیه بر مرد افتاد و آن مرد به صلیب کشیده شد».(56 )

«یهود بر قتل او اجتماع کردند. خداوند خبر می‌دهد که او را به آسمان بالا برد و از همراهی با یهود پاکش نمود. به یارانش فرمود: کدام یک از شما راضی می‌شود که شبیه من بر وی افتد، کشته شود، به صلیب کشیده شود و به بهشت وارد شود؟ مردی از بینشان گفت: من؛ و شبیه بر وی افتاد، کشته و به صلیب کشیده شد».(57 )

«.... فرماندار بیت‌المقدّس با آن موافقت کرد و او و گروهی از یهود به خانه‌ای که عیسی به همراه گروهی از یارانش که دوازده یا سیزده نفر بودند، رفتند. گفت هفده نفر بودند و آن روز جمعه بعد از عصر شب شنبه بود. آنجا را محاصره کردند. هنگامی که متوجه آنها شد و اینکه آنها نمی‌توانند بر او داخل شوند یا او به سویشان خارج شود به یارانش فرمود: کدام یک از شما شبیه من بر وی افتد در حالی که او دوست و همراه من در بهشت باشد؟ آن جوان از میانشان داوطلب شد.

گویی از این مأموریت کوچکش شمرد. برای دومین و سومین بار نیز تکرار کرد و هر دفعه کسی جز آن جوان داوطلب نمی‌شد. پس فرمود: تو همانی. خداوند شبیه عیسی را بر او انداخت تا اینکه گویی خود او شد. روزنه‌ای در سقف خانه ایجاد شد و عیسی(ع) را چرتی فراگرفت و به آسمان بالارفت، همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ)

(آنگاه که خداوند به عیسی فرمود که من تو را می‌میرانم و به سوی خودم بالا می‌برم).

هنگامی که او رفع شد، آن عده خارج شدند. هنگامی که آن گروه آن جوان را دیدند پنداشتند عیسی است. او را همان شب گرفتند، به صلیبش کشیدند و خار بر سرش نهادند...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِن شُبِّهَ لَهُمْ)

(و حال آنکه آنان مسيح را نکشتند و بر دار نکردند بلکه امر بر ايشان مشتبه شد)؛

یعنی شبیهش را دیدند و پنداشتند که او است».(58 )

بنابراین نتیجه‌ای که از تورات، انجیل، قرآن، عقل و روایات به دست می‌آید این است که شخص به صلیب کشیده شده، عیسی و همچنین یهودای اسخریوطی نیست و می‌بینیم که روایات بیان می‌کنند که او از نسل رسول خدا(ص) و علی(ع) و اشاره می‌کنند که او خلیفه‌ای از خلفای خداوند می‌باشد. پس در آنچه ما باید انجام دهیم آیا جایی برایمان باقی می‌ماند که جدال کنیم و این روایات را رد نماییم و اوهام و خیالات خودمان را که مبنایی جز هوا و هوس و نه چیزی دیگر، ندارند، و چیزهایی که با آنچه در تورات، انجیل و روایات نقل شده است و با عقل نیز در تعارض می‌باشند، مرور کنیم؟! و بگوییم شخص به صلیب کشیده شده، یهودای اسخریوطی است؟! هر قدر هم که این نظریات فاسد و شتاب‌زده باشد؟! یا آنچه را بگوییم که کتاب‌های آسمانی تورات، انجیل، قرآن و متن رسیده از رسول خدا و اهل بیت او(ع) بر آن اتفاق دارند؛ اینکه شخص مصلوب عیسی(ع) نیست، انسانی صالح است و خلیفه‌ای از خلفای خداوند در زمینش می‌باشد. به صلیب کشیده شده از آل محمد(ع) و از فرزندان علی(ع) است و تمام این حقایق از متون تورات، انجیل، قرآن و سخنان محمد و آل محمد(ع) گرفته شده است و هیچ معارض قابل اعتنایی برای آنها وجود ندارد!

اکنون پس از اینکه ثابت کردیم که عیسی به صلیب کشیده و کشته نشد و شخص مشابهی به صلیب کشیده شد و این شخص را با توجه به تورات، انجیل، قرآن و سخنان محمد و آل محمد(ع) مشخص نمودیم، به آنچه طوسی روایت کرده، بازمی‌گردیم؛ اینکه مردم از آنجا که در مسئله‌ی تشبیه و صلیب تعقل نمی‌کنند و یا کسی که با آنها مواجه می‌شود و او خودش می‌باشد را پذیرا نمی‌شوند، همان‌طور که طوسی ره عمل نموده، شروع به اشکال‌تراشی می‌کنند: از ابا عبدالله(ع) روایت شده است: «هنگامی که قائم(ع) قیام کند، مردم می‌گویند: چطور می‌تواند چنین باشد در حالی که روزگاران طولانی پیش از این، استخوان‌هایش پوسیده است؟!».

یا اشکال آنها را طور دیگری بازنویسی می‌کنیم: چطور ممکن است پس از اینکه شخص به صلیب کشیده شده که به صورت معجزه‌آسایی به زمین فرود آمد و به قتل رسید، به صورت نوزادی متولد و بزرگ شود تا او همان قائم یا مهدی گردد؟!!

حقیقت این است که کسانی که چنین اعتراضی را طرح می‌نمایند در نتیجه‌ی عدم شناخت‌شان یا توجه‌شان به این نکته است که ارواح پیش از این عالم جسمانی خلق شدند و این موضوع از نظر عقلی و نقلی به اثبات رسیده است.

عقل نمی‌پذیرد که روحی با مقام و رتبه‌ی پایین‌تر پیش از روح با مقام بالاتر خلق شده باشد چرا که او به وجود بالاتر پابرجا و قوام یافته است و اینجا مجال بحث و مناقشه و بیان چگونگی صادر شدن خلق از حقیقت مطلق، نمی‌باشد؛ ولی اشکالی ندارد اگر به طور گذرا اشاره‌ای به آن داشته باشیم: صادر شده از حقیقتِ مطلق یا همان نزدیک‌ترین مخلوق به حقیقت مطلق نمی‌تواند تکرار شود چرا که در غیر این صورت، همان اولی خواهد بود و نه دیگری. از همین رو مخلوقی که پس از او است باید نسبت به اولی از حقیقت مطلق دورتر و یا از نظر مقام و مرتبه پایین‌تر باشد. در نتیجه، مخلوق اول حد واسط در خلقت مخلوق دوم می‌باشد، یا همان طور که حق تعالی فرموده است «با دو دستم»:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ)(59 )

(گفت: ای ابليس، چه چيز تو را از سجده کردن در برابر آنچه من با دو دست خود آفريدم منع کرد؟ آيا بزرگی فروختی يا از عالی‌مقامان بودی؟)

و به این ترتیب مخلوق اول در مقایسه با دوم، دست خداوند تلقی می‌شود و همچنین مخلوق دوم در مقایسه با سومین، دست خدا می‌گردد؛ به عبارت دیگر، یک یا دو دست وجود ندارد بلکه دست‌ها همان‌طور که حق تعالی می‌فرماید، بسیارند:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 (وَالسَّمَاء بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ)(60 )

(و آسمان را با دستان برافراشتيم و حقا که ما گسترنده‌ایم).

عقل می‌گوید که روح حضرت محمد(ص) که مقام بالاتری دارد پیش از روح آدم(ع) که مقام پایین‌تری دارد، خلق شده است و هیچ دلیل عقلی برای رد کردن این حقیقت وجود ندارد. اما خلقت آدم پیش از حضرت محمد در این عالم جسمانی به معنی پیش‌تر بودن روح آدم(ع) نمی‌باشد چرا که هیچ ملازمتی بین خلقت جسد و خلقت روح وجود ندارد و آنها در عالم‌های مختلفی می‌باشند.

قرآن این دلیل را موافق حکمت و عقل می‌داند، آنجا که حق تعالی می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ)(61 )

(گفت: ای ابليس، چه چيز تو را از سجده کردن در برابر آنچه من با دو دست خود آفريدم منع کرد؟ آيا بزرگی فروختی يا از عالی‌مقامان بودی؟)؛

خداوند برتر از آن است که دستی داشته باشد و اینکه «با دستانم خلق کردم» فقط به معنی این است که با دست مخلوقی که تمثیلی از نیرو، اراده و قدرت او بر خلق در این مقام می‌باشد، و این دست یا روح خلق شده، آدم را خلق نمود یا واسطه‌ای در خلقت آدم(ع) گردید.

بنابراین، این روح پیش از آدم(ع) بوده است و این دست یا روح خلق شده، همان محمد(ص) و هر کس که خداوند بخواهد که دستی برای او سبحان و متعال برای جاری ساختن آنچه از خلقت و در مخلوقات اراده می‌فرماید، می‌باشد:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَالسَّمَاء بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ)(62 )

(و آسمان را با دستان برافراشتيم و حقا که ما گسترنده‌ایم).

اینان، همان دست‌های خدا هستند که با آنها خلق می‌کند و آنها، همان اولین خلایق نزدیک و مقرّب می‌باشند:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(هَذَا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَى)(63 )

(اين بيم‌دهنده‌ای است از بيم‌دهندگان پيشين)

و آنها، همان دارندگان مقام‌های عالی هستند که مکلّف به سجده بر آدم(ع) نیستند؛ چرا که از نظر مقام از او بالاترند:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 (قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ)(64 )

(گفت: ای ابليس، چه چيز تو را از سجده کردن در برابر آنچه من با دو دست خود آفريدم منع کرد؟ آيا بزرگی فروختی يا از عالی‌مقامان بودی؟).

(الْعَالِينَ) (عالی‌مقامان) یعنی ارواحی که آدم را خلق نمودند و به همین دلیل مکلّف به سجده بر آدم نبودند؛ چرا که آنها برتر از او و از نظر مقامی، بالاتر از او بودند.

اما از نظر نقلی: بیان روشنی وجود دارد که روح محمد (ص) و آل محمد(ع) پیش از خلقت آدم و تمام خلایق، خلق شدند؛ بسیار پیش‌تر از این عالم جسم‌ها یا این عالم جسمانی:

از قرآن:

حق تعالی می‌فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدین)(65 )

(بگو: اگر خدای رحمان را فرزندی می‌بود، من از نخستين پرستندگان می‌بودم).

این آیه در مقام پاسخ‌گویی به کسانی است که می‌گویند عیسی(ع) فرزند خدا است و خلاصه‌ی این پاسخ به این صورت است که آیه این مبالغه در فرزند بودن را نفی می‌کند به جهت آنکه حضرت محمد(ص) مخلوق اول و از نظر وجودی پیش از عیسی می‌باشد و این پیش‌تر بودن را به طور لفظی به این سمت سوق می‌دهد که منظور، پیش‌تر بودن در عبادت می‌باشد:

(فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدین)

(من از نخستين پرستندگان می‌بودم).

در نتیجه آیه در اثبات اینکه روح محمد(ص) پیش از روح عیسی(ع) و آدم(ع) خلق شده، واضح می‌باشد، و حتی پیش از ارواح تمامی مخلوقات چرا که در غیر این صورت توصیف شدن به «اولین عبادت‌کنندگان» در جایگاه سبقت زمانی یا حادثی (از نظر اتفاق افتادن) صحیح نمی‌باشد.

و از روایت از طریق سنی و شیعه:

از مفضل روایت شده است: ابو عبد الله امام صادق(ع) فرمود: «خداوند تبارک و تعالی ارواح را دو هزار سال پیش از اجساد بیافرید و شریف‌ترین و والاترین آنها را ارواح محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین و ائمه‌ی پس از ایشان که سلام و صلوات خداوند بر ایشان باد، قرار داد. آنها را بر آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها عرضه نمود؛ پس نور ایشان، آنها را پوشانید....».(66 )

امام صادق(ع) می‌فرماید: «خداوند دو هزار سال پیش از آنکه بدن‌ها را خلق کند، ارواح را در (عالم) سایه، برادر گردانید. هنگامی که قائم ما اهل بیت قیام کند برادر از برادری که بین‌شان در (عالم) سایه پیوند برادری برقرار بوده است، ارث می‌برد و از برادر ولادتی خودش ارث نمی‌برد».(67 )

احمد بن محمد بن عبدالرحمن بن عبد الله بن حسین بن ابراهیم بن یحیی بن علاج مروزی مقرئی برای ما روایت کرد که ابوبکر محمد بن ابراهیم جرجانی برای ما روایت کرد که ابو بکر عبد الصمد بن یحیی واسطی برای ما روایت کرد که حسن بن علی مدنی از عبدالله بن مبارک از سفیان ثوری از جعفر بن محمد صادق از پدرش از جدش از علی بن ابی طالب(ع) روایت کرد که فرمود: «خداوند تبارک و تعالی نور محمد(ص) را پیش از خلقت آسمان‌ها، زمین، عرش، کرسی، لوح، قلم، بهشت و دوزخ و پیش از خلقت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، موسی، عیسی، داوود، سلیمان و تمام کسانی که خداوند عزّوجل در سخنش می‌فرماید

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ ـ‌الی قوله‌ـ وَ هَدَيْنَاهُمْ إِلىَ‌ صرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ)

(و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم ـ‌تا این سخنش‌ـ و همگی را به راه مستقیم هدایت نمودیم)

و چهار صد و بیست و چهار هزار سال پیش از خلقت تمام انبیا، خلق فرمود و خداوند عزّوجل به همراه او دوازده حجاب خلق نمود....».(68 )

از ابو سعید خدری روایت شده است که گفت: همراه رسول خدا(ص) نشسته بودیم که ناگاه مردی به سویش آمد و گفت: ای رسول خدا، از این سخن خداوند عزّوجل به ابلیس مرا خبر ده:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ)

(آيا بزرگی فروختی يا از عالی‌مقامان بودی؟).

این کسانی که برتر از ملائکه هستند، چه کسانی هستند، ای رسول خدا؟ رسول خدا فرمود: «من، علی، فاطمه، حسن و حسین، جملگی در سرادق عرش، خداوند را تسبیح می‌گفتیم و ملائکه با تسبیح ما تسبیح می‌گفتند، دو هزار سال پیش از اینکه خداوند عزّوجل آدم را بیافریند. پس هنگامی که خداوند عزّوجل آدم را بیافرید، ملائکه را امر فرمود که به او سجده کنند و ما را به سجده فرمان نداد. تمامی ملائکه سجده کردند به جز ابلیس که از سجده کردن سرپیچی نمود. خداوند تبارک و تعالی فرمود:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ)

(آيا بزرگی فروختی يا از عالی‌مقامان بودی؟)؛

یعنی از این پنج تن که اسمشان در سرادق عرش نوشته شده است؟! پس ما همان دروازه‌ای هستیم که از طریق آن بخشیده می‌شود. با ما هدایت‌یافتگان، هدایت می‌شوند. پس کسی که ما را دوست بدارد، خداوند دوستش می‌دارد و او را در بهشت جای می‌دهد و کسی که ما را دشمن بدارد، خداوند دشمنش می‌دارد و در آتش سکنایش می‌دهد؛ و ما را دوست نمی‌دارد مگر کسی که ولادتش پاکیزه باشد».(69 )

صدوق ره در کتاب معارج از طریق راویانش تا ابن عباس روایت می‌کند: شنیدم رسول خدا(ص) در حالی که علی(ع) را مخاطب قرار می‌داد، می‌فرمود: «ای علی، خداوند تبارک و تعالی بود و هیچ چیز همراه او نبود. من و تو را به صورت دو روح از نور باعظمتش خلق فرمود. ما در برابر عرش پروردگار جهانیان خداوند را تسبیح می‌گفتیم و تقدیسش می‌کردیم و ستایش و تسبیح و تهلیلش می‌گفتیم، و این پیش از خلقت آسمان‌ها و زمین بود. هنگامی که اراده فرمود تا آدم را بیافریند من و تو را از گِلی یکسان از گِل علیین بیافرید و ما را با آن نور بیامیخت و ما را در تمامی نورها و نهرهای بهشت غوطه‌ور ساخت. سپس آدم را بیافرید و آن گل و نور را در صلبش به ودیعه نهاد. هنگامی که خلقش نمود، ذریه‌اش را از پشتش خارج نمود، آنها را گویا ساخت و بر ربوبیت از آنها اقرار گرفت. اولین خلقی که به ربوبیت اقرار نمود من، تو و پیامبران به اندازه‌ی شأن و مقام‌شان و نزدیکی‌شان به خداوند عزّوجل بود. پس خداوند تبارک و تعالی فرمود: ای محمد و ای علی، تصدیق کردید و اقرار کردید و بر عبادتم از خلقم پیشی جستید و در عِلم پیشین من نیز همین‌طور بوده است؛ پس شما برگزیدگان از خلق من و امامان از فرزندان شما و شیعیان شما هستند و اینگونه شما را خلق نمودم....».(70 )

حسین بن عبید الله به ما خبر داد و گفت: ابو محمد به ما خبر داد و گفت: محمد بن همام برای ما روایت کرد: علی بن حسین همدانی به ما گفت: محمد بن خالد برقی به من گفت: محمد بن سنان از مفضل بن عمر از ابو عبدالله (ع) از پدرانش(ع) از امیرالمؤمنین (ع) روایت کرد: روزی در جایی وسیع نشسته بودیم و مردم گِردش جمع شده بودند. مردی به سویش برخاست و عرض کرد: ای امیر مؤمنان، تو در مکانی هستی که خداوند به آن فرودت آورده در حالی که پدرت با آتش عذاب می‌شود! به او فرمود: «ساکت شو، خداوند دهانت را ببندد. سوگند به آن کس که به حق، محمد را به پیامبری مبعوث فرمود، اگر پدرم تمام گناهکاران زمین را شفاعت کند خداوند متعال شفاعتش را می‌پذیرد.

پدرم در آتش باشد و پسرش قسمت‌کننده‌ی آتش؟!» سپس فرمود: «سوگند به آن کس که به حق، محمد را به پیامبری مبعوث فرمود، نور ابوطالب در روز قیامت نورهای خلایق را خاموش می‌کند مگر پنج نور: نور محمد(ص)، نور من، نور فاطمه، نور حسن و حسین و ائمه از فرزندان حسین؛ چرا که نور او از نور ما است که خداوند عزّوجل دو هزار سال پیش از خلقت آدم، خلق فرمود».(71 )

از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) روایت شده است که فرمود: «خداوند بود و هیچ چیز با او نبود. اولین چیزی که خلق نمود، نور حبیبش محمد(ص) چهار صد و بیست و چهار هزار سال پیش از خلقت آب، عرش، کرسی، آسمان‌ها، زمین، لوح و قلم، بهشت و آتش، ملائکه، آدم و حوا بود. هنگامی که خداوند متعال نور پیامبر ما حضرت محمد(ص) را خلق نمود هزار سال در پیشگاه خداوند عزّوجل باقی ماند در حالی که تسبیح و ستایشش می‌گفت. و حق تبارک و تعالی به او می‌نگریست... هنگامی که انوار، کامل گشت نور محمد زیر عرش هفتاد و سه هزار سال ساکن شد. سپس نورش به بهشت منتقل شد و هفتاد هزار سال باقی ماند. سپس به سدرة المنتهی منتقل شد و هفتاد هزار سال باقی ماند. سپس نورش به آسمان هفتم منتقل شد، سپس به آسمان ششم، سپس به آسمان پنجم، آسمان چهارم، آسمان سوم، آسمان دوم و سپس به آسمان دنیا منتقل شد و نور او در آسمان دنیا باقی ماند تا اینکه خداوند متعال اراده فرمود آدم(ع) را خلق فرماید...».(72 )

آنچه جابر بن عبدالله روایت می‌کند: به رسول خدا(ص) عرض کردم: اولین چیزی که خداوند متعال خلق فرمود، چه بود؟ فرمود: «نور پیامبرِ تو ای جابر، خداوند خلقش فرمود؛ سپس از آن هر چیزی را خلق نمود. سپس آن نور را در مقام قرب در مقابل خويش قرار داد تا هر زمانی كه اراده فرماید، سپس آن نور را اقسامی قرار داد. عرش را از قسمتی، کرسی را از قسمتی، و حاملان عرش و خزانه‌داران کرسی را از قسمتی خلق نمود و قسمت چهارم را در مقام حب و دوستی تا آنجا که خداوند اراده فرماید، قرار داد؛ سپس آن را بر قسمت‌هایی قرار داد؛ پس قلم را از قسمتی، لوح را از قسمتی، و بهشت را از قسمتی خلق فرمود و قسمت چهارم را در مقام خوف و ترس تا آنجا که خداوند اراده فرماید، قرار داد. سپس آن را اجزایی قرار داد؛ ملائکه را از یک جزء، خورشید را از یک جزء، ماه و ستارگان را از یک جزء بیافرید و قسمت چهارم را در مقام رجا و امیدواری تا آنجا که خداوند اراده فرماید، قرار داد. سپس آن را اجزایی قرار داد؛ عقل را از جزئی، علم و حکمت را از جزئی و عصمت و توفیق را از جزئی بیافرید و جزء چهارم را در مقام حیا تا آنجا که خداوند اراده فرماید، قرار داد. سپس با چشم عطای الهی به آن نگریست؛ نور از آن تراوش کرد و یک‌صد و بیست و چهار هزار قطره از آن برون تراوید و خداوند از هر قطره روح یک نبی و فرستاده را بیافرید. سپس ارواح انبیا نفس کشیدند و خداوند از نفس‌های آنها ارواح اولیا، شهدا و صالحان را خلق فرمود».(73 )

از محمد بن سنان از ابن عباس روایت شده است که گفت: نزد رسول خدا(ص) بودیم. علی بن ابی طالب(ع) پیش آمد. رسول خدا(ص) به او فرمود: «مرحبا به کسی که چهل هزار سال پیش از پدرش آفریده شد». عرض کردیم: ای رسول خدا، آیا پسر پیش از پدر بوده؟ فرمود: «آری، خداوند همین مدت پیش از خلقت آدم، نور من و علی را خلق فرمود و سپس آن را دو قسمت نمود. سپس چیزها را از نور من و نور علی(ع) خلق نمود. سپس ما را در راست عرش قرار داد. ما تسبیح گفتیم، پس ملائکه تسبیح گفتند؛ ما تهلیل گفتیم، پس ملائکه تهلیل گفتند؛ ما تکبیر گفتیم، پس ملائکه تکبیر گفتند؛ بنابراین هر چه خداوند را تسبیح می‌کند و او را بزرگ می‌دارد از تعلیم دادن علی(ع) است».(74 )

عبد الله بن مبارک از جعفر بن محمد از پدرش از جدش امیرالمؤمنین(ع) روایت کرد که فرمود: «خداوند نور محمد(ص) را چهل هزار سال پیش از مخلوقات خلق نمود و همراه او دوازده حجاب خلق فرمود و منظور از حجاب‌ها، ائمه(ع) می‌باشند».(75 )

ابو الحسن علی بن محمد معروف به ابن مغازلی واسطی شافعی در کتابش «المناقب» با سندش از سلمان فارسی روایت می‌کند: شنیدم محبوبم محمد(ص) می‌فرماید: «من و علی نوری در دستان خداوند عزّوجل بودیم. آن نور چهل هزار سال پیش از خلقت آدم او را تسبیح می‌گفت و تقدیسش می‌نمود. هنگامی که آدم را خلق فرمود آن نور را در پشتش به ودیعه نهاد. بنابراین پیوسته من و علی چیزی یکسان بودیم تا اینکه پشت عبدالمطلب جدا شد؛ پس در من نبوت و در علی، امامت می‌باشد».(76 )

حدیث روایت شده از سلمان را می‌توانید در تاریخ شهر دمشق: ج 42 ص 67، مناقب ابن مغازلی: ص 87، فضایل صحابه ـ ابن حنبل: ج 2 ص 662 و مناقب خوارزمی: ص 145 نیز ببینید.

همچنین ابن مغازلی از سالم بن ابی جعد از اباذر روایت می‌کند که گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و سلم می‌فرماید: «من و علی نوری از سمت راست عرش در دستان خداوند عزّوجل بودیم. آن نور چهل هزار سال پیش از خلقت آدم او را تسبیح می‌گفت و تقدیسش می‌نمود. من و علی پیوسته چیزی یکسان بودیم تا اینکه پشت عبدالمطلب جدا شد؛ بخشی من و بخشی علی گردید».(77 )

از ابن عباس رض روایت شده است: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و سلم می‌فرماید: «من و علی چهل هزار سال پیش از خلقت آدم نوری در دستان خداوند عزّوجل بودیم. آن نور در پشت او راه پیمود و پیوسته خداوند آن را از پشتی به پشت دیگر منتقل می‌نمود تا اینکه در پشت عبدالمطلب قرارش داد. سپس از پشت عبدالمطلب خارجش ساخت و به دو قسمت تقسیم نمود؛ قسمتی در پشت عبدالله و قسمتی در پشت ابوطالب. پس علی از من است و من از او؛ گوشت او گوشت من، خون او خون من است؛ پس هر کس او را دوست داشته باشد، به حق که مرا دوست داشته است و هر کس او را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و من نیز دشمنش می دارم».(78 )

عبد الوهاب بن عطا از سعید بن ابو عروه از قتاده و عمر بن عاصم کلابی از ابو هلال از قتاده به ما خبر دادند: رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «من اولین مردم در خلقت و آخرینشان در بعثت بودم».(79 )

ابو همام ولید بن شجاع بن ولید بغدادی برای ما روایت کرد که ولید بن مسلم از اوزاعی از یحیی بن ابی کثیر از ابو سلمه از ابو هریره به ما خبر داد و گفت: عرض کردند: ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم، چه وقت نبوت بر شما واجب گردید؟ فرمود: «وقتی آدم بین روح و جسد بود».(80 )

ابو نضر فقیه و احمد بن محمد بن سلمه‌ی عنزی برای ما روایت کردند که عثمان بن سعید دارمی و محمد بن سنان عوفی از ابراهیم بن طهمان از بدیل بن مسیره از عبد الله بن شفیق از میسره‌ی فخر به ما خبر دادند که گفت: به رسول خدا عرض کردم: از چه وقت شما پیامبر بودید؟ فرمود: «وقتی آدم بین روح و جسد بود».( 81)

اکنون از قرآن و روایات مشخص شد که ارواح محمد و آل محمد(ع) در هنگام بعثت عیسی موجود بوده‌اند و حتی پیش از آنکه عیسی متولد شود. حال آیا مانعی وجود دارد که برای روح یکی از آنها بدنی جسمانی خلق شود و یا در واقع او در این عالم جسمانی با صورتی شبیه به عیسی(ع) ظاهر شود؟ و این امر با اراده‌ی خداوند و با حول و قوّه‌ی او صورت پذیرد؛ حداقل همان‌طور که روایت می‌شود همانند ظهور جبرئیل ـ‌که روح است‌ـ برای حضرت محمد(ص) به صورت دحیه‌ی کلبی در این عالم جسمانی!

می‌گویم، آیا اکنون پس از اینکه عقل و نقل بر چنین چیزی دلالت می‌کنند، آیا مانعی عقلی وجود دارد؟ پس کسی که نمی‌پذیرد و می‌گوید این عقلانی نیست آیا خودش جایگزینی دارد که متون، عقل و حکمت آن را تأیید کند؟ آنگونه که پیش‌تر ارایه شد! یا صرفاً عناد و جدل و پیروی از هوا و هوس برای نپذیرفتن حقیقت می‌باشد و نه چیز دیگر!

اگر حقیقت را آن گونه که هست بپذیرید مقداری سختی در آن خواهد بود خصوصاً با وجود جهل، شیطان و لشکریانش که با شدت تلاش می‌کنند تا مردم را از سکوت در برابر حق و شنیدن کلام خدا و خضوع برای دلیل و برهان و شناخت حقیقت، باز دارند؛ اما هنگامی که دلیل و برهان برای ظاهر ساختن حقیقت اقامه گردد، بر عاقلان مردم است که بگویند آری این حقیقتی است که ما به وضوح و روشنی می‌بینیم؛ در غیر این صورت نه انسان‌اند و نه عاقل!

پاسخ سؤال 4:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا)(82 )

(و ما جز به فرمان پروردگار تو فرود نمی‌آييم. آنچه پيش روی ما و پشت سر ما و ميان اين دو قرار دارد از آنِ او است و پروردگار تو فراموشکار نيست).

آیه در بیان فرود آمدن ملائکه (ع) می‌باشد و اینکه آنها غیب نمی‌دانند و دانای غیبی که هیچ چیزی از غیب از او فوت نمی‌شود،(83 ) خداوند سبحان و متعال می‌باشد:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ)

(آنچه پيش روی ما و پشت سر ما و ميان اين دو قرار دارد از آنِ او است):

(ما بَيْنَ أَيْدينا) یعنی آینده، (ما خَلْفَنا) یعنی گذشته و (ما بَيْنَ ذلِكَ) یعنی حال.

(وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا)

(و پروردگار تو فراموشکارنيست):

یعنی فراموش نمی‌کند و از او سبحان و متعال چیزی از غیب پنهان نمی‌شود. بنابراین «نسیانو فراموشی» در اینجا به معنی «از او فوت نمی‌شود یا از او پنهان نمی‌شود» می‌باشد.

صفر1433هـ

منابع:

1 - مریم: 64.

2 - این مطلب روشنی است. خدای سبحان، حکمت را به «خیر کثیر» (خوبی زیاد) توصیف کرده است، درحالی که حکمت، نه مال است و نه دارایی. خدای متعال می‌فرماید:

 (يُؤتِی الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَيْراً كَثِيراً وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ)

(به هر که بخواهد حکمت می‌دهد، و به هر که حکمت داده شده است، خیر زیادی به او داده شد، و جز صاحبان خِرَد مُتذکِّر نمی‌شوند) (بقره: 269).

3 - به این معنا که اموال میّت به سه قسمت تقسیم می‌شود: دو سوم آن برای ورثه است که پس از وفات او، بین آن‌ها تقسیم می‌شود، و یک سوم آن برای اجرای وصیت‌های میّت می‌باشد. پیش از نزول آیه‌ی ارث، بر میت واجب بود که به حکم آیه، برای تمام اموالش وصیت کند:

(كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ)

(هنگام مرگ‌تان واجب است....)؛

ولی پس از فرستادن آیه‌ی ارث، وجوب وصیت از دو سوم برداشته شد، یعنی مالی که بین ورثه تقسیم می‌شود، اما وصیت به یک سوم باقی مانده است و وصیت به تقوای الهی و یاری خلیفه‌ی خدا، بر حکم خود باقی می‌ماند و با آیه‌ی ارث، نسخ نمی‌شود.

4 - الكافي: ج7 ص10.

5- کلینی روایت نموده است: 25-.... محمد بن زید طبری می‌گوید: مردی از تاجرهای فارس که یکی از دوست‌داران امام رضا(ع) بود، به ایشان نامه‌ای نوشت و (در نامه) از ایشان اجازه در خمس را خواستار شد، ایشان (در پاسخ نامه) نوشتند: «بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند وسعت دهنده و کریم است، او ضمانت کرده است که در برابر عمل(ها) ثواب بدهد، و بر فقر، اندوه. مالی حلال نیست مگر از جایی که خدا آن را حلال کرده است، و خمس کمکی است برای ما و دین ما و خانواده‌های ما و دوست‌داران ما....» (کافی: ج 1 ص 547).

6- من‏ لا يحضره ‏الفقيه: ج4 ص235

7- مستدرك ‏الوسائل: ج14 ص143

8- مستدرك ‏الوسائل: ج14 ص143

9- مستدرك ‏الوسائل: ج14 ص141

10- امامت و هدایت مردم، خیر بسیار و فضیلت الهی بزرگی است که خداوند آن را مخصوص آقایان و خلفایش در زمینش قرار داده است، به همین دلیل ائمه (ع) مورد حسادت مردم واقع شدند. کلینی روایت می‌کند:.... بُرید عِجلی می‌گوید: از امام باقر(ع) در مورد سخن خداوند عزّوجل پرسیدم:

(أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ)

(و از خداوند و پیامبر و صاحبان امر اطاعت کنید).

پاسخ ایشان این بود:....

(أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ)

(آیا آن‌ها به مردم نسبت به فضیلتی که خداوند به آن‌هاداده است، حسادت می‌کنند).

ما گروهی هستیم که به دلیل امامتی که به ما داده شده است و نه به هیچ کدام از سایر مردم، مورد حسادت واقع شدیم،

(فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا)

(به خاندان ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم و فرمان‌روایی بزرگ به آنان دادیم).

فرمود: «از میان آن‌ها پیامبران و رسولان و امامان را قرار داده است، چگونه به این موضوع در خاندان ابراهیم(ع) اقرار می‌کنند، ولی در مورد آل محمد(ص) آن را انکار می‌کنند....».

11- چون این کار مخالفت صریح با کتاب ناطق خدا است، مخالفت با این‌که هنگام وفات، وصیت کردن واجب است. به علاوه این‌که پیامبر(ص) وصیت را به نوشتار بازدارنده از گمراهی تا روز قیامت توصیف کرده است، ترک نمودن بیان این نوشتار، قطعاً عملی قبیح می‌باشد.

12- بعضی از روایات رزیة الخمیس (مصیبت پنج شنبه)، از کتاب‌های صحیح بخاری و مسلم و هم‌چنین از کتاب‌های شیعه، بیان شد؛ به آن قسمت‌ها مراجعه نمایید.

13- بله به خدا قسم رسول الله(ص) وصیت کردند و چند فرد شایسته را به عنوان شاهد گرفتند. سلیم بن قیس هلالی می‌گوید: امام علی (ع)می‌فرماید: «ای طلحه، آیا شاهد نبودی زمانی که رسول الله(ص) کتف خواست تا در آن چیزی بنویسد که امّت گمراه نشوند و با هم اختلاف نداشته باشند، دوست تو آن مطلب را گفت: «پیامبر خدا هَذیان می‌گوید» رسول الله(ص) خشمگین شدند و آن کار را انجام ندادند؟» (طلحه) گفت : بله، شاهد این جریان بودم. علی(ع) فرمود: «وقتی شما بیرون رفتید، رسول الله(ص) مَرا از آن‌چه می‌خواست بنویسد و مردم را بر آن شاهد بگیرد، آگاه نمود. جبرئیل به او خبر داد: خدای عزّوجل، اختلاف و جدایی امّت (تو) را دانست، سپس صحیفه‌ای خواست و بر من، آن‌چه می‌خواست در کتف بنویسد را املا (دیکته) نمود و برآن سه نفر را به عنوان شاهد گرفت: سلمان، ابوذر و مقداد، و نام امامان هدایت، کسانی که به اطاعت از آن‌ها امر شدیم را تا روز قیامت بیان نمود....» (کتاب سلیم بن قیس: ج 3 ص 722).

14- مراجعات سيد شرف‌الدين: ص357؛ مكاتيب الرسول ميانجی: ج3 ص722.

15- بقره: 180

16- پیامبر(ص) در حدیث ثقلین، به چنگ زدن به کتاب خدا و عترت تشویق کرده است، ولی نام‌های اوصیای عترتش را بیان نفرموده است؛ به همین دلیل، حدیث از این جهت، «مُختصر» می‌باشد.

17- در احتجاج امام باقر(ع) آمده است: «.... قطعاً خلیفه‌ی رسول الله(ص) تأیید شده است، فقط کسی جانشین رسول الله(ص) می‌شود که به حکم او حکم کند، و او کسی است که مانند او است به جز در پیامبری، و اگر رسول الله(ص) در علم خود کسی را تعیین نمی‌کرد، افرادی که پس از او و از پشت مردان بودند را ضایع‌ می‌کرد» (کافی: ج 1 ص245)

18- نووی می‌گوید: اما سخن عمر؛ علمای متکلم در شرح حدیث اتفاق نظر دارند که این سخن از دلایل فهم عمر و فضایل و دقت نظر او است، چون او می‌ترسید رسول الله صلی الله علیه و سلم مسایلی بنویسد که از انجام آن ناتوان باشند و مستحق عقوبت گردند، چون (در این صورت این مطالب) نص می‌باشد و جایی برای اجتهاد باقی نمی‌ماند. عمر گفت: کتاب خدا برای ما کافی است، به خاطر سخن خدای متعال: (در کتاب از هیچ چیزی فرو گذار نکردیم) و سخن او (امروز دین شما را کامل نمودم)، عمر فهمید که خدا دینش را کامل نموده است و مردم دیگر گمراه نمی‌شوند، و می‌خواست رسول الله صلی الله علیه و سلم راحت باشد. پس عمر از ابن عباس و هم‌نظران او فقیه‌تر (فهیم‌تر) است. (شرح صحیح مسلم: ج 11 ص 90)

19- حاکم بیان کرده است: .... از اسماعیل بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب از پدرش: رسول الله صلی الله علیه و سلم وقتی با مهربانی و رحمت نگاه کرد، فرمود: «بگویید بیایند بگویید بیایند»، صفیه عرض کرد: رسول الله صلی الله علیه و سلم (منظورتان) چه کسانی هستند؟ فرمود: «اهل بیت من علی و فاطمه و حسن و حسین هستند»، آن‌ها را آوردند و پیامبر صلی الله علیه و سلم عبایش (کسا) را روی آن‌ها انداخت و دستش را بالا برد (و فرمود): «خدایا این‌ها خاندان من هستند، پس بر محمد و آل محمد درود بفرست»، و خدای عزّوجل این (آیه) را فرستاد:

(إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهير)

(خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت، پلیدی را دور کند و شما را پاک کند)

(مستدرک‌: ج 3 ص 147).

20- بقره: 180

21- رجوع شود به پیوست 1. این پیوست، در کتاب وصیت مقدس، نوشتار بازدارنده از گمراهی موجود است. (مترجم)

22- رجوع شود به پیوست 2. این پیوست، در کتاب وصیت مقدس، نوشتار بازدارنده از گمراهی موجود است. (مترجم)

23- طوسی روایت می‌کند: 463- .... حذیفه می‌گوید: از رسول الله (ص) شنیدم، هنگامی که ذکر مهدی شد فرمود: «بین رکن و مقام با او بیعت می‌شود، نام او احمد و عبدالله و مهدی است، این سه نام اوست» (غیبت طوسی: ص 454) و رجوع شود به پیوست 3. این پیوست، در کتاب وصیت مقدس، نوشتار بازدارنده از گمراهی موجود است. (مترجم)

24- احمد روایت می‌کند: ... از زر بن حبیش از عبد الله: رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «روزگاران نمی‌گذرد و زمان نمی‌رود تا این‌که برعرب، مردی از اهل بیت من فرمان‌روایی کند، نامش شبیه نام من است» (مسند احمد: ج 1 ص 377).

25- غیبت طوسی: ص150 ح111.

26- غیبت طوسی: ص 422.

27- کتاب غیبت طوسی: ص 423.

28- بقره: 259.

29-کتاب متشابهاتِ سید احمدالحسن(ع) در چهار جلد، که ایشان (ع) در آن، مسائل متشابهِ عقیدتی را روشن فرموده و در جلد چهارم به مسئله‌ی شبیه که به صلیب کشیده شد پرداخته است. به پیوست شماره پنج مراجعه کنید. این پیوست، در کتاب سیزدهمین حواری موجود است. (مترجم)

30- نساء: 157.

31- نساء: 157.

32- جن: 26 تا 28.

33- بقره: 255.

34- متی: 26.

35- مرقس: 14.

36- لوقا: 22.

37- انجیل متی: 27.

38- انجیل مرقس: 15.

39- انجیل یوحنا: 18.

40- انجیل یوحنا: 19.

41- انجیل لوقا: 22.

42- انجیل یوحنا: 13.

43- یوحنا: 18 – 11.

44- مرقس: 14.

45- انجیل یهودا: مشهد سوم.

46- انجیل لوقا: 23.

47- انجیل لوقا: 23.

48- تفسیر قمی: ج 1 ص 103.

49- انجیل لوقا: 22.

50- انجیل یوحنا: 13.

51- تفسیر قمی: ج 2 ص 365 و 366.

52- انجیل یوحنا: اصحاح 18.

53- غیبت نعمانی: ص 144.

54- زاد المسیر فی التفسیر ـ ابن جوزی: ج 2 ص 218.

55- جامع البیان در تفسیر قرآن: ابن جریر طبری: ج 6 ص 21.

56- جواهر الحسان در تفسیر قرآن ـ ثعالبی: ج 2 ص 326.

57- تفسیر مدارک التنزیل و حقایق التأویل ـ نسفی.

58- تفسیر ابن کثیر: ج 1 ص 587.

59- ص: 75.

60- ذاریات: 47.

61- ص: 75.

62- ذاریات: 47.

63- نجم: 56.

64- ص: 75.

65- زخرف: 81.

66- مجمع النورین ـ مرندی: ص 272.

67- بحار الانوار: ج 6 ص 249.

68- خصال ـ صدوق: ص 482.

69- بحار الانوار: ج 25 ص 2.

70- بحار الانوار: ج 25 ص 3.

71- امالی طوسی: ص 305؛ یک‌صد منقبت ـ ابن شاذان قمی: ص 174؛ کنز الفوائد ـ کراجکی: ص 80.

72- بحار الانوار: ج 15 ص 27.

73- بحار الانوار: ج 25 ص 22.

74- بحار الانوار: ج 25 ص 24.

75- بحار الانوار: ج 25 ص 21.

76- ینابیع المودة: ج 1 ص 47.

77- ینابع المودة: ج 1 ص 47.

78- نظم درر السمطین ـ زرندی حنفی: ص 79؛ و در کتابش «معراج الوصول الی معرفة آل رسول الله»: ص 33 نیز آن را آورده است.

79- طبقات کبری: ج 1 ص 149.

80- سنن ترمذی: ج 5 ص 245.

81- مستدرک ـ حاکم: ج 2 ص 608.

82- مریم: 64.

83- فراموش نمی‌کند و از دستش نمی‌رود و از او پنهان نمی‌باشد (مترجم).

احمد الحسن